۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

نفرین امام حسین بر قاتلان خود

نفرین امام حسین بر قاتلان خود
اللهم امنعهم بركات الارض ، وفرقهم تفريقا ، ومزقهم تمزيقا ، واجعلهم طرائق قددا ، ولاترض الولاة عنهم أبدا ، فانهم دعونا لينصرونا ثم عدوا علينا يقاتلوننا.
خدایا آنان را از برکتهای زمین محروم بگردان و جمعشان را تکه پاره و پراکنده بگردان و آنان را در دسته جات مختلف تقسیم نما و حکام را هرگز از آنان راضی مگردان زیرا آنان ما را دعوت نمودند تا یاریمان کنند اما بر ضد ما به دشمنی برخاستند و به جنگ ما پرداختند.
بحار الانوار جلد 68 صفحه 39 (از کتب معتبر شیعه)
توضیح :
امام حسین و عبدالله بن زبیر با یزید بیعت ننمودند و از مدینه به مکه آمدند. کوفیان چند هزار نامه (طبق برخی از روایات دوازده هزار نامه ) به امام حسین نوشتند و از ایشان دعوت نمودند تا به کوفه بیایند و قول دادند که از وی حمایت می کنند . حضرت حسین پسر عموی خود مسلم بن عقیل را فرستادند تا از نزدیک ببیند آیا کوفیان واقعا پشتیبانی می کنند. هزاران نفر (هیجده هزار نفر) با مسلم بیعت نمودند . مسلم به امام حسین نامه نوشت و صداقت کوفیان را به اطلاع ایشان رسانید.امام حسین تصمیم گرفتند به کوفه بروند تمام بزرگان صحابه مخالفت نمودند و امام حسین را از خیانت پیشگی و عهد شکنی کوفیان بر حذر داشتند . اما حضرت حسین توجه ننموده و به طرف کوفه آمد . وسط راه شنیدند که کوفیان ناگهان تغییر جبهه داده و بر ضد وی آماده جنگ شده اند. حضرت حسین وقتی مقابل لشکریان کوفی قرار گرفته بود بارها نامه هایشان را به آنان نشان داد و گفت شما از من دعوت نموده اید.امام حسین در این قطعه کوتاه آنان را نفرین نموده اند.

خطبه جانسوز حضرت زینب بر ضد قاتلان امام حسین

خطبه جانسوز حضرت زینب بر ضد قاتلان امام حسین
سپاس مر خداوند را و درود بر پدر من رسول خدا .اما بعد :
ای اهل کوفه ای اهل مکر و خیانت و دست از یاری کشیدن . اشکهایتان خشک نشود و صدای شیون و گریه هایتان آرام نگیرد.شما مثل آن کسی هستید که : " همانند آن زن سبک مغز که پشمهاى تابيده خود را، پس از استحکام،وامى‏تابيد! در حالى که (سوگند و پيمان) خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى‏دهيد؛ .خبر دار ! و آیا در میان شما غیر از افراد متملق و مداح خود در حالیکه هیچ خیری در وی نیست و اهل شک و پلیدی و تهمت و سینه های پر از بغض و کینه و عداوت و دشمنی وجود دارد؟در هنگام رویارویی ترسو و در مقابل دشمن عاجز بعت شکن و ضایع کننده عهد و پیمان " چه بد اعمالى برای آخرت خود پيش فرستادید! که نتيجه آن، خشم خداوند بود؛ و در عذاب (الهى) جاودانه خواهید ماند."آیا گریه می کنید؟ بلی سوگند به خدا بسیار گریه کنید و کم بخندید زیرا شما ننگ و عار و زشتی بزرگی حاصل کردید و هرگز قادر نخواهید بود پلیدی آنرا از خود بشویید.(کشته شد ) فرزند خاتم پیامبران و معدن رسالت و سرور جوانان اهل بهشت و پناهگاه نیکانتان و مرجع و محل پناه آوردنتان هنگام سختیها و مشکلات و پرچم و نشانه راه و پلکان راه راستتان . او را رها کردید و یاریش ننمودید و پیچ و تاب خوردید " خبردار چه بد بارى بر دوش خواهید کشید!"بدبخت و تیره روز و سرنگون شوید بدرستی که در تلاشتان زیان کردید و هیچگاه خیر نخواهید دید و در معامله زیان نمودید و بازگشتید با غضب خدا و زده شد بر شما مهر ذلت و خواری .وای بر شما ! آیا می دانید چه جگرهایی از محمد را که پر از اندوه و غم بودند پاره پاره کردید و چه خونی را ریختید؟ و چه دست و پا و اعضای بدنی را بریدید؟ " راستى کار بسیار زشت و زننده‏اى کردید! نزديک است به خاطر اين عمل آسمانها از هم متلاشى گردد، و زمين شکافته شود، و کوه‏ها بشدّت فرو ريزد..."این جنایات را با حماقت و زشتی تمام انجام دادید زشتی به اندازه پری اسمانها و زمین.آیا اگر از آسمان خون ببارد تعجب می کنید؟ (اگر امروز بر شما عذاب نیاید ) عذاب آخرت رسواکننده تر است. پس مهلت دادن خدا شما را به سبک شمردن این جنایت واندارد. زیرا به عجله کردن وانمی دارد او را شتاب نمودن و ترسی بر وی نیست از فوت نمودن انتقام .هرگز چنین نخواهد شد همانا پروردگار تو در کمین است. امالی شیخ مفید جلد ۱ صفحه ۳۶۲ (از کتب برادران شیعه)زینب ساکت شد . مردم حیران ماندند و (از خجالت و شرم) دستها را بر دهان خود بردند.

شهادت حضرت عمر رضی الله عنه

شهادت حضرت عمر رضی الله عنه


اول محرم شهادت حضرت عمر

هرمزان یکی از فرماندهان بزرگ فارس (ایران) بود هرمزان در چندین جنگ بزرگ نیروهای ایران را در برابر مسلمانان فرماندهی نمود اما در همه جا شکست خورده مجبور به عقب نشینی شد. تا اینکه به منطقه فرماندهی خودش یعنی اهواز رسید هرمزان آدم بسیار مکاری بود وقتی خود را در برابر مسلمانان ضعیف دید با آنان صلح نمود .مسلمانان طبق دستور دینشان به عهد و پیمان کاملا پایبند بودند پس از صلح دیگر توجهی به طرف هرمزان و اینکه او چه می کند ننمودند اما هرمزان که از این فرصت استفاده نمود و به تقویت نیروهایش پرداخت او تعداد زیادی نیرو مخصوصا از کردها برای خود جمع نمود و ناگهان عهد شکست و بر ضد مسلمانان وارد جنگ شد . حضرت عمر وقتی با خبر شد لشکری به فرماندهی حرقوص بن زهیر به کمک مسلمانان فرستاد. حرقوص به اهواز حمله کرد و هرمزان را از اهواز فراری داد و اهواز را دوباره فتح نمود هرمزان به طرف رامهرمز گریخت . مسلمانان به تعقیبش پرداختند.هرمزان وقتی وضعش را نامناسب دید بار دیگر با مسلمانان صلح نمود. پس از صلح مجددا به تقویت نیروهایش پرداخت و یکبار دیگر پیمان شکست و وارد جنگ شد. این دفعه مسلمانان از بصره و کوفه و جاهای دیگر به کمک آمدند و هرمزان در محاصره گرفتند پس از چند ماه جنگ سخت بالاخره هرمزان شکست خورد . وقتی مسلمانان او را محاصره کردند تا دستگیرش کنند گفت: در تیردان من صد تیر وجود دارد تا زمانیکه یک تیر باشد شما نمی توانید به من نزدیک شوید وقتی من صد نفر از شما را زخمی بکنم یا بکشم دستگیری من چه سودی برایتان دارد؟ مسلمانان گفتند می خواهی چه بگویی؟ گفت من به شرطی تسلیم می شوم که مرا به نزد عمر بفرستید هر چه او در مورد من تصمیم بگیرد قبول است.مسلمانان پذیرفتند و هرمزان تسلیم و اسیر شد . او تعداد بسیار زیادی از مسلمانان را به شهادت رسانیده بود دو نفر از فرماندهان مسلمان به نامهای : مجزاءه بن ثور و براء بن مالک را با دست خود کشته بود و با توجه به عهد شکنیهای مکرر مجرمی بود که باید مجازات شود.نیروهای اسلام هرمزان را همراه تعدادی به فرماندهی ابوموسی به مدینه فرستادند. وقتی آنان به نزدیکی مدینه رسیدند لباسهای فرمانروایی هرمزان را بر تنش نمودند و تاج مخصوصش که "آذین" نام داشت بر سرش گذاشتند یعنی به همان شکلی که در آوردند که در مقر فرماندهی خود بود تا مردم بدانند او چه شخص بزرگی بوده است.وقتی آنان وارد مدینه شدند به طرف خانه حضرت عمر رفتند اما حضرت عمر در خانه خودش نبود آنان به مسجد رفتند اما حضرت عمر را ندیدند طبعا با دیدن هرمزان تعدادی مردم دورشان جمع شده بودند.تعدادی از بچه ها که بازی می کردند گفتند حضرت عمر قسمت راست مسجد خوابیده است .این جمعیت به نزدیکی عمر رسیدند چند نفری از مسلمانان مدینه سعی می کردند آنها را ساکت کنند تا حضرت عمر بیدار نشود.هرمزان که بشدت تعجب کرده بود پرسید حضرت عمر کجاست؟ کسی که مترجم بود نشانش داد. هرمزان پرسید کو نگهبانان و درباریهایش ؟ گفتند : دربان و محافظ ندارد. هرمزان گفت : پس حتما پیغمبری است . گفتند نه پیغمبر نیست اما به روش آنان عمل می کند.در این موقع حضرت عمر بیدار شد و نشست . وقتی به طرف هرمزان نگاه کرد گفت: هرمزان؟ گفتند بله ای امیر المومنین هرمزان است که اسیر شده است. حضرت عمر فرمود: أعوذ بالله من النار وأستعين الله (پناه می برم به خدا از آتش) سپس فرمود:الحمد لله الذي أذل بالاسلام هذا وأشياعه (سپاس خدایی را که بوسیله اسلام این را و مانند او را ذلیل ساخت) سپس فرمود:يا معشر المسلمين تمسكوا بهذا الدين واهتدوا بهدى نبيكم ولا تبطرنكم الدنيا فإنها غرارة (ای جمع مسلمین به این دین چنگ بزنید و به روش پیامبرتان عمل کنید و شما را دنیا به تکبر واندارد زیرا دنیا فریبنده است. )در این موقع وفد اعزامی گفتند : ای امیر المومنین این هرمزان پادشاه اهواز است با وی سخن بگویید. حضرت عمر فرمود : تا زمانی که به این شکل است هرگز سخن نمی گویم. سریعا تاج و لباسهای فاخرش را در آوردند و لباس معمولی بر تنش دادند در این موقع حضرت عمر گفت: ای هرمزان عاقبت خیانت و عهد شکنی را چگونه دیدی؟ هرمزان گفت: ای عمر ما و شما در زمان سابق به حال خودمان بودیم خدا با هیچکداممان نبود آن زمان ما بر شما غالب بودیم اما الان خدا با شما است و بهمین خاطر ما مغلوب هستیم و شما غالب.حضرت عمر فرمود : در روزگار جاهلیت شما متحد بودید و ما متفرق به همین خاطر شما غالب بودید.سپس حضرت عمر گفت: تو چه عذر و بهانه ای برای عهد شکنی مکرر خود داری ؟ چرا پشت سر هم عهد شکنی می کردی؟هرمزان گفت: می ترسم قبل از آنکه خبر دهم شما مرا بکشید. حضرت عمر گفت : نترس اینطوری نمی شود.هرمزان گفت: من تشنه هستم. حضرت عمر فرمود: برایش آب بیاورید. وقتی آب آوردند چون کاسه معمولی بود هرمزان گفت من اگر بمیرم هم نمی توانم از این کاسه آب بخورم. حضرت عمر دستور داد در کاسه بهتری آب بیاورند وقتی آب آوردند هرمزان آبها را گرفت و طوری نشان داد که دستهایش از ترس می لرزند . گفت من می ترسم موقعی که مشغول نوشیدن آب هستم شما مرا بکشید . حضرت عمر فرمود نترس . تا زمانی که آب نخوردی تو را نمی کشیم. او آبها را بر زمین ریخت. حضرت عمر گفت بروید دوباره برایش آب بیاورید تا تشنه از دنیا نرود. هرمزان گفت من نیازی به آب ندارم من تشنه نیستم فقط می خواستم امان بگیرم و شما مرا امان دادید. حضرت عمر گفت: هرگز چنین نیست و من شما را امان ندادم . در این موقع انس صحابی پیامبر گفت: بله ای امیر المومنین شما او را امان دادید. حضرت عمر گفت: وای بر تو . من چگونه قاتل مجزأة و براء را امان می دهم؟ دلیلی برای حرفت بیاور ورنه تو را مجازات می کنم. انس گفت: شما فرمودید : تا زمانی که علت پیمان شکنی را بیان نکردی تو را نمی کشیم و فرمودید : تا زمانی که اب ننوشیدی تو را نمی کشیم. کسانی که در آن مجلس بودند گفتند راست می گوید.در این موقع حضرت عمر به هرمزان فرمود: مرا فریب دادی و قسم بخدا من از غیر مسلمان فریب نخواهم خورد . در این موقع هرمزان گفت خب من مسلمان می شوم.به این صورت هرمزان با دلی ناخواسته مسلمان شد و امان گرفت. حضرت عمر دستور داد مبلغ دو هزار درهم به عنوان حقوق ماهیانه به وی بدهند و منزلی در مدینه در اختیارش بگذارند. (تاریخ طبری ج 3 ص 183)ایرانی دیگری هم به نام فیروز اسیر شده بود و در اختیار مغیره بن شعبه بود . فیروز صنعتگری بود . فیروز وقتی دید عربها برای خود کنیه انتخاب می کنند برای خود کنیه ابولولو را انتخاب کرد. چون فیروز هم همین معانی (معنی جواهرات ) را می داد.مدتی گذشت تا اینکه هرمزان برنامه ترور حضرت عمر را طراحی نمود.
فیروز (ابولولو) که از نظر مذهب مسیحی بود، برده مغیره بن شعبه بود روزی حضرت عمر را در بازار دید به وی گفت : ای امیر المومنین ارباب من بر من خراج زیادی گذاشته است . حضرت عمر پرسید چقدر گذاشته ؟ گفت روزی دو درهم . حضرت عمر پرسید شغل شما چیست ؟ گفت نجاری ، نقاشی و حدادی . حضرت عمر گفت با این شغلهایی که شما دارید دو درهم زیاد نیست.بعد حضرت عمر گفت : من شنیده ام شما گفته اید من می توانم اسیایی درست کنم که بوسیله باد کار کند. گفت بله. حضرت عمر گفت : برای من یک اسیا بساز. ابولولو گفت : برای شما یک آسیایی بسازم که شرق و غرب در موردش حرف بزنند. وقتی ابولولو رفت حضرت عمر گفت این برده مرا تهدید کرد.حضرت عمر روز جمعه سخنرانی کرد و گفت : من خواب دیدم که خروس سرخی جند بار به من نک زد و فکر می کنم این نشان آن باشد که اجلم نزدیک شده است.روز بعد از تهدید ابولولو ، کعب الاحبار (یهودی که مسلمان شده بود) به نزد حضرت عمر آمد و گفت: فلما كان الغد جاءه كعب الأحبار فقال له: يا أمير المؤمنين، اعهد فإنك ميت في ثلاث ليال. قال: وما يدريك؟ قال: أجده في كتاب التوراة. قال عمر: الله! إنك لتجد عمر بن الخطاب في التوراة؟ قال: اللهم لا ولكني أجد حليتك وصفتك وأنك قد فني أجلك. (الکامل فی التاریخ ج 1 ص 469) (تاریخ طبری ج 3 ص 264)" روز بعد از تهدید ابولولو کعب الاحبار به نزد عمر آمد و گفت: ای امیر المومنین وصیت کن زیرا شما بعد از سه روز می میرید. حضرت عمر گفت : شما از کجا می دانی؟ کعب گفت: در تورات می بینم. حضرت عمر گفت : تو را بخدا که تو در تورات می بینی که نوشته عمر ابن خطاب؟ گفت نه (اسم شما نیست) ولی وصف و تعریف شما هست. و اینکه اجل شما فرا رسیده. "فلما كان الغد جاءه كعب فقال: بقي يومان. فلما كان الغد جاءه كعبٌ فقال: مضى يومان وبقي يوم. " فردای آنروز کعب آمد و گفت : دو روز دیگر باقی مانده . روز بعد آمد و گفت : دو روز گذشت و یک روز مانده . "حضرت عمر و همه تعجب می کردند زیرا حضرت عمر کاملا سالم بود و هیچ ناراحتی نداشت.در همین روز یعنی یک روز قبل از ضربت خوردن حضرت عمر ، عبدالرحمن فرزند ابوبکر از یکجایی عبور می کرد دید: هرمزان و ابولولو و جفینه (یک مسیحی که مدتی بود به بهانه سواد آموختن در مدینه مستقر شده بود) ایستاده اند و درگوشی با هم حرف می زنند موقعی که چشمشان به عبدالرحمان افتاد بشدت هراسان شدند و وقتی عقب رفتند خنجری افتاد که کاملا عجیب بود و توجه عبدالرحمن را جلب نمود این خنجر دو سر داشت و دسته اش در وسط بود. عبدالرحمن از دستپاچه شدن این سه نفر تعجب کرد و به راهش رفت.صبح روز سوم ابولولو چادری بر خود پبچیده بود تا شناسایی نشود و در صف اول آمده و جای گرفته بود حضرت عمر به نماز صبح آمد صفهای مردم را راست نمود و سپس تکبیر گفت : و نماز را آغاز نمود در این موقع ابولولو از پشت سرش حمله نمود و چند خنجر بر شکم حضرت عمر زد حضرت عمر افتاد .ابولولو خواست فرار کند اما صفوف مسلمانان راه را بر او بسته بود او همینطور بی هدف همه را با خنجر می زد تا راهش را باز کند جمعا دوازده نفر را زد که شش نفر به شهادت رسیدند وتا اینکه مردی عراقی چادری را بر سرش انداخت و او را دستگیر نمود. ابولولو وقتی خود را دستگیر شده دید با همان خنجر خود خود را زد و کشت.مردمی که به نماز ایستاده بودند هیچ متوجه نشدند چی شد حضرت عمر پس از افتادن عبدالرحمن بن عوف را صدا زد و گفت نماز را ادامه بده . عبدالرحمن جلو آمد و نماز را با سوره های کوچک اقامه کرد مردم تعجب نموده بودند که چرا صدای عمر قطع شد و صدای عبدالرحمن قرائت می خواند.بعد از نماز حضرت عمر را به خانه منتقل کردند. اولین مساله ای که ذهن حضرت عمر را مشغول داشته بود این بود که چه کسی مرا زد . لذا دستور داد بروید بنگرید چه کسی مرا زد.وقتی رفتند و تحقیق نمودند و جسد ابولولو را دیدند به حضرت عمر خبر دادند که قاتلش ابولولو است حضرت عمر خوشحال شد و گفت خدا را سپاس که خون من به گردن مسلمانی نیافتاد کسی مرتکب قتل من شد که یک سجده برای خدا نکرده.عبدالرحمن وقتی خبر ضربت خوردن حضرت عمر را شنید فورا به یاد جلسه هرمزان افتاد و گفت بنگرید با چه وسیله ای حضرت عمر ضربت خورد اگر خنجر دو سر باشد پس همان خنجر و توطئه ای بود. وقتی خنجر را دید گفت : همین بود.طبیب برای معاینه زخم حضرت عمر آمد ابتدا آب خرما به او خورانیدند (بخاطر آنکه حالش بجا بیاید مثل آب قند امروزی ) از آنجا که آب خرما مثل خون سرخ رنگ است معلوم نشد که آنها از معده او ببرون آمدند. لحظاتی بعد شیر به وی دادند دیدند شیرها از زخم شکم بیرون آمدند برای انکه روحیه حضرت عمر ضعیف نشود همه گفتند : اشکالی ندارد خوب می شود . حضرت عمر خندیدند و گفتند : اگر کشته شدن اشکالی ندارد پس من کشته شدم.
در بحث قبلی گفتیم که حضرت عمر مجروح شدند بعد از آنکه متوجه شدند زخم کشنده است حضرت عمر در مورد جانشین خود سخن گفتند فرمودند من شش نفر را پیشنهاد می کنم اینها کسانی هستند که رسول خدا وفات نمودند در حالیکه از اینها راضی بودند سفارش می کنم یکی از این شش نفر را انتخاب نمایید.افرادی را که نام می برم صدا بزنید: علی ، عثمان ، زبیر، سعد ، طلحه ، عبدالرحمن بن عوف.وقتی آنان آمدند حضرت عمر ضمن سفارشات دیگر در مورد اینکه آنان اقوامشان را از دیگران ترجیح دهند و مسئولیتها را به آنها بدهند هشدار داد . فرمودند : أنشدك الله يا علي ان وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل بني هاشم على رقاب الناس أنشدك الله يا عثمان ان وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل بني أبي معيط على رقاب الناس أنشدك الله يا سعد ان وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل أقاربك على رقاب الناس (طبری ج 3 ص 264)تو را به خدا قسم می دهم ای علی اگر مسئولیت امور به دست تو آمد از اینکه بنی هاشم (خویشاوندانت) را بر گرده مردم مسلط کنی . و تو را به خدا قسم می دهم ای عثمان اگر مسئولیت امور به دست تو افتاد از اینکه فرزندان ابی معیط را بر گردن مردم سوار نمایی . و تو را به خدا قسم می دهم ای سعد اگر مسئولیت امور به دست تو افتاد از اینکه خویشاوندانت را بر گردن مردم سوار نمایی.سپس فرمود: با هم مشوره کنید و از میان خود یکی را انتخاب نمایید. سپس فرمود: جانشین بعد از خودم را در مورد انصار سفارش می کنم با آنها نیکی کنید . و همینطور به عهد و پیمانهایی که رسول اکرم بسته اند پایبند باشید و آنها را مراعات کنید.بعد از همه اینها مسئله ای که ذهن حضرت عمر را مشغول داشت این بود که کنار دوستانش (پیامبر و ابوبکر) دفن شود . به فرزندش عبدالله گفت : ای فرزند برو به نزد عایشه و به ایشان سلام برسان و بگو : عمر گفته اجازه می دهی من کنار دوستانم دفن شوم؟پیامبر خدا صل الله علیه و سلم در خانه عایشه دفن شدند دو سال بعد حضرت ابوبکر کنار پیامبر دفن شدند و عایشه همچنان در همان خانه زندگی می کرد. تصور عایشه این بود که من تا زنده ام در همین خانه خود زندگی می کنم هر زمان از دنیا رفتم همینجا دفن خواهم شد. و چون عایشه خانه دیگری نداشت اصلا فکر نمی کرد روزی نامحرمی را آنجا دفن کنند تا او ناچار به ترک خانه خود بشود.وقتی عبدالله بن عمر آمد و پیام حضرت عمر را آورد حضرت عایشه تعجب کرد و گفت من جای دیگری ندارم که نقل مکان کنم . و اینجا را برای خودم نگهداشته ام.وقتی عبدالله بن عمر برگشت ناگهان حضرت عایشه تغییر کرد . کسی را فرستاد که زود عبدالله بن عمر را برگردانیدند. حضرت عایشه گفت من الان که فکر کردم متوجه شدم حتما خدا می خواهد این سه نفر کنار هم دفن شوند زیرا من به یاد آوردم که هر زمان پیامبر سخنی می خواستند بگویند مثلا می گفتند : من و ابوبکر و عمر فلان جا رفتیم من و ابوبکر و عمر چنین گفتیم و.. پس وقتی در زندگی آنان با هم بودند چرا بعد از موت با هم نباشند. به امیر المومنین سلام برسانید و بگویید من اجازه دادم.حضرت عایشه وسایل خود را جمع نمود و به خانه برادرش عبدالرحمن نقل مکان کرد.وقتی عبدالله خبر اجازه حضرت عایشه را شنید خوشحال شدند ولی به فرزندش گفتند ای عبدالله احتمال دارد عایشه رودربایستی گیر نموده و با دلی ناخواسته اجازه داده اند لذا هرگاه من مردم یک بار دیگر از عایشه اجازه بگیر اگر اجازه دادند خوب است ولی اگر اجازه ندادند در قبرستان بقیع مرا دفن کن.سرنوشت قاتلان حضرت عمروقتی خبر جلسه روز قبل ابولولو و هرمزان و جفینه مسیحی همه جا سر زبان افتاد، عبیدالله فرزند عمر شمشیرش را بر داشت و سراغ آنان رفت او هرمزان و جفینه و دختر ابولولو را کشت . در این موقع مسلمانان خبر شدند که او آنها را کشته و همچنان قصد دارد کسان دیگری را بکشد به حضرت عمر اطلاع دادند حضرت عمر ناراحت شد و دستور داد او را دستگیر کنند. عده ای او را احاطه نمودند ولی چون شمشیر در دستش بود کسی جرات نمی کرد به وی نزدیک شود تا اینکه سعد ابن ابی وقاص و عمرو بن العاص آمدند و با زحمت شمشیر را از دستش در آوردند سعد موهایش را گرفت و او را بر زمین زد و دستگیرش نموده به خانه خود برد و زندانیش کرد.حضرت عمر وقتی از دستگیری عبیدالله خبر شد گفت: جانشین بعد از من در موردش تصمیم بگیرد.وقتی حضرت عمر از دنیا رحلت نمود او را در جوار پیامبر و ابوبکر دفن نمودند . سپس آن شش نفر وارد خانه مخصوصی شدند تا از میان خود یکی را انتخاب نمایند.شهادت حضرت عمر بزرگترین ضربه به اسلامشهادت حضرت عمر بزرگترین ضربه به اسلام بود حضرت عمر اولین شهید محراب مسجد بود اگر حضرت عمر در آن زمان به شهادت نمی رسید شاید فتنه ها و مشکلات بعدی (مثل شهادت عثمان و علی و حسین و...) برای مسلمانان ایجاد نمی شد.وقتی حضرت ابوبکر جانشین رسول خدا شد هرگاه می خواستند او را خطاب نمایند مثلا می گفتند السلام علیک یا خلیفه رسول الله . سلام بر تو ای جانشین پیامبر.وقتی حضرت عمر جانشین حضرت ابوبکر شد تا مدتی به وی هنگام خطاب می گفتند : السلام علیک یا خلیفه خلیفه رسول الله . سلام بر تو ای جانشین جانشین پیامبر . تلفظ اینقدر کلمه کمی مشکل بود به همین خاطر مسلمانان به حضرت عمر لقب امیر المومنین دادند یعنی اولین کسی که امیر المومنین نامیده شد حضرت عمر بود.زمانی که حضرت علی در هنگام نماز صبح مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید، دخترشان ام کلثوم فریاد می زد و می گفت : وجعلت أم كلثوم بنت على تقول : مالى ولصلاة الغداة قتل زوجى عمر أمير المؤمنين صلاة الغداة وقتل أبى أمير المؤمنين صلاة الغداة (البدایه و النهایه ج ۸ ص ۱۳ - تاریخ اسلام ذهبی ج ۱ ص ۴۸۹ )چه شده مرا با نماز صبح ( چرا برای من مصیبت شده ). همسرم امیرالمومنین عمر در هنگام نماز صبح به شهادت رسید پدرم امیرالمومنین نیز در نماز صبح به شهادت رسید.

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

اعتقاد شيعه به تحریف قرآن


اعتقاد شيعه به تحریف قرآن

هیچ شکی نیست در اینکه قرآن کریم کتاب خداست و معجزه و دلیل و حجت رسول الله است که خداوند آن چراغی برای مردم قرار داده تا از هدایات آن رهنمون بشوند، و راه مستقیمی قرار داده که بر آن را بروند، و آن را امام و پیشوای قرار داده تا به آن اقتداء کنند. قران با نقل متواتر، بطور نوشته و شفاهی نسل از نسل بدون هیچ گونه تغییر و تبدیل به ما رسیده است. طبق فرمایش خداوند:
﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾.یعنی: «ما قرآن را نازل کردیم و همانا ما نگهدار آنیم».و فرموده خداوند:﴿لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾.یعنی: «هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به آن راه نمی‌یابد».
اما آیا کسانی هستند که قائل به تحریف قرآن باشند وبه قرآنی که بین مسلمانان وجود دارد اعتقاد نداشته باشند؟آری ! عده ی زیادی از علمای شیعه این امر را در کتب خود ذکر کرده اند وکتابهای زیادی را برای اثبات تحریف قرآن تالیف کرده اند.از جمله این علما می توان افراد زیر را نام برد :
نعمت الله جزایری در کتاب (الانوار النعمانیه)علی بن ابراهیم قمی در کتاب (تفسیر قمی)محمد باقر مجلسی در کتاب (مرآة العقول من شرح أخبار آل الرسول)حاج میرزا حبیب الله هاشمی خوئی در کتاب (منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة)ابو منصور احمد بن منصور طبرسی در کتاب (الاحتجاج)نوری طبرسی در کتاب (فصل الخطاب)محمد بن مرتضی کاشانی ملقب به فیض کاشانی در کتاب (تفسیر صافی)میثم بحرانی در کتاب (شرح نهج البلاغه)یوسف بحرانی در کتاب (الدرر النجفیه)سید عدنان بحرانی در کتاب (مشارق الشموس الدریة)سلطان محمد بن حیدر خراسانی در کتاب (تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة)ابوالحسن عاملی در کتاب (مرآة الانوار و مشکاه الاسرار)محمد بن نعمان (شیخ مفید) در کتاب (مسائل السروریه)محمد بن حسن الصفار در کتاب (بصائر الدرجات)سیدعبدالله شبر در کتاب (منیة المحصلین فی حقیقة طریقة المجتهدین )محمد بن ابراهیم نعمانیسعد بن عبدالله قمی در کتاب (ناسخ القرآن و منسوخه)سید علی بن احمد کوفی در کتاب (بدع المحدثة)محمد بن مسعود عیاشی در کتاب (تفسیر عیاشی)شیخ فرات بن ابراهیم کوفیمحمد بن عباس ماهیارابو سهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبختشیخ متکلم و فیلسوف ابو محمد حسن بن موسیابو اسحاق ابراهیم بن نوبختاسحاق الکاتبحاجب بن اللیث بن سراجشیخ فضل بن شاذان، در کتاب (الایضاح)شیخ محمد بن الحسن شیبانی در کتاب (تفسیرنهج البیان عن کشف معانی القرآن)علمای نام برده شده از بزرگترین علمای تشیع هستند ومقام ومنزلت آنها نزد شیعه همانند مقام ومنزلت امام بخاری وابوحنیفه ومالک وشافعی واحمد ابن حنبل وابن تیمیه و... نزد اهل سنت است.
حال این سوال پیش می آید که علمای شیعه برای چه می‌گویند قرآن تحریف شده و ناقص است؟بخاطر اسباب زیرمعتقد به تحریف در قرآن شده‌اند:اولاً- عدم ذکر امامت در قرآن کریم:همانا شیعه اعتقاد دارد که مسأله امامت، در معتقدات اساسی داخل است که منکر آن کافر می‌گردد، پس متعلق است به ایمانیات مانند ایمان به خدا و رسول (صلى الله علیه وسلم). و می‌گویند: همانا ولایت افضل‌ترین ارکان اسلام می‌باشد.زراره از ابو جعفر روایت می‌کند که فرمود: اسلام بر پنج چیز بنیان شده: بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت، زراره می‌گوید: گفتم: و کدامیک از آنها افضل‌تر می‌باشد:ایشان فرمودند: ولایت افضل می‌باشد . (یعقوب کلینی، کتاب ایمان و کفر – باب دعائم اسلام 2/22).ولایت با وجود این همه عظمت و اهمیتش برای چه در قرآن ذکر نشده؟برای چه نماز، و زکات و غیر از آن دو از ارکان اسلام در قرآن به طور صریح و واضح ذکر می‌شود،اما ولایت ذکر نمی‌شود؟پس هنگامی که این مشکل پیش آمد، بسوی این گفتار روی آوردند که قرآن تحریف شده، در آن تغییر ایجاد شده، آیات بسیاری از آن حذف شده، کلمات بسیاری از آن ساقط گردانیده شده، بزرگان اصحاب و امت اسلامی بخاطر کینه با علی و دشمنی با فرزندانش، و بخاطر از بین بردن میراث رسول الله (صلى الله علیه وسلم) اینها را حذف نموده‌اندثانیاً: شیعه بخاطر رهایی یافتن از تناقضی که بین قرآن و کتب شیعه درباره مقام و منزلت صحابه (رضی الله عنهم) وجود دارد معتقد به تحریف در قرآن شده‌اندقرآن کریم فضل و برتری اصحاب رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را ذکر می‌کند، بطوری که قران بر مقام بلند آنها و شأن و مرتبه، و درجه رفیع‌شان گواهی می‌دهد اما روایتی در کتب شیعه وجود دارد که صحابه را تکفیر میکند. (این روایات را انشا الله در فرصت های بعدی در سرداب مورد بحث قرار خواهم داد)ثالثاً: از اسبابی که آنان را به طعن در قرآن واداشت، عدم ذکر اساسی ائمه و فضلشان و معجزاتشان و فضل زیارت قبورشان در قرآن کریم، علمای شیعه مجبور شدند که صحابه را به حذف فضایل ائمه و معجزاتشان از قرآن کریم متهم سازند. (سخن و حدیث شیعه از فضایل و صفات ائمه‌ بسیار است و خطرناک که به طور مفصل بعدا به آن خواهم پرداخت)
دراینجا به بررسی روایات و احادیث و آراء وارده در کتب شیعه در مورد تحریف قرآن می پردازیم .



نام کتاب : تفسیر الصافی
مولف: فیض کاشانی
چاپ کتاب فروشی صدر – تهران جلد 1


-----------------------------------------



تفسیر صافی یکی از بزرگترین کتب تفسیر نزد شیعه می باشد. فیض کاشانی صاحب این تفسیر در مقدمه اش درباره نامگذاری این تفسیر می گوید: " شایسته است که این تفسیر صافی نامیده شود بخاطر پاک و صاف بودن آن از آراء ناصاف و کدر، خسته کننده و سر گردان کننده عامه(منظور اهل سنت).او مقدمة ششم کتابش را برای اثبات تحریف قرآن تخصیص داده است.

ترجمه فارسی:
مقدمه ششم- درباره جمع‌آوری قرآن، و تحریفش، و اضافه و کمی‌اش و تأویل آن.(مولف بعد از ذکر روایاتی که برای تحریف قرآن از آنان استدلال کرده است نتیجه گیری کرده است که:) آنچه که از این روایت و دیگر از طریق اهل بیت (علیهم السلام) برداشت می‌شود این است که همانا قرآنی که اکنون نزد ماست، تمام آن نیست، چنانکه بر حضرت محمد (صلى الله علیه وسلم) نازل شد. بلکه چیزهایی از آن مخالف است با آنچه خداوند نازل کرده است.و برخی از آن تغییر و تحریف شده است. و همانا چیزهای بسیاری از آن حذف گردیده است، از جمله نام علی (علیه السلام) در جاهای بسیار، و همچنین لفظ «آل محمد» (صلى الله علیه وسلم) بیش از یکبار، و نام منافقین از جاهایش، و چیزهای دیگر از آن، و همچنین این قرآن بر ترتیبی که مورد رضا و پسند خدا و رسول الله (علیه وآله وسلم) باشد نیست


نام کتاب : اصول کافی


مولف: یعقوب کلینی


ناشر :دارالکتب الاسلامی - تهران


(معتبرترین کتاب حدیث نزد شیعه)

-------------------------------

نام کتاب : اوائل المقالات
مولف: شیخ مفید
انتشارات دارالکتب اسلامی بیروت

ترجمه فارسی :
همانا اخبار و روایات از ائمه هدی از آل محمد (صلى الله علیه وسلم) درباره اختلاف قرآن، و آنچه که ستمکاران در آن بوجود آورده‌اند از حذف و نقصان بطور مستفیض آمده است‌.



ترجمه فارسی :... مدتی سکوت کرد و سپس گفت : (یعنی حضرت ابا عبدالله گفت :) ما نزد خود مصحف فاطمه داریم و آنها چه دانند که مصحف فاطمه چیست. گفتم : ( یعنی أبی بصیر " کسی که این روایت را عمر الحلبی از او نقل می کند" گفت :) مصحف فاطمه چیست ؟ گفت : (یعنی أبا عبدالله علیه السلام گفت: ) مصحفی که در آن سه برابر قرآن شما در آن آیه وجود دارد و به خدا قسم که در آن هیچ حرفی از قرآن شما وجود ندارد.

--------------------------------------------

نام كتاب نورالبراهین
مولف:
نعمت الله جزایری
چاپ : انتشارات موسسه نشر اسلامی - قم

:می گویم : اصحاب و علمای ما در کتاب های اصول حدیث و غیره روایات بسیار زیادی در حد تواتر نقل کرده اند که دلالت بر این می کند که قرآن تحریف شده است و بسیار در آن نقص و زیادی وجود دارد.
از جلمه روایات : روایات سادات اطهار در مورد آیه : (کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ). فرمودند : چطور ممکن است این امت بهترین امت باشد که حضرت حسین ابن علی را کشته است بلکه آیه به این شکل بود کنتم خیر (أئمة) یعنی در شأن اهل بیت نازل شده است و همچنین آن چه را با سندهای فراوان از ایشان نقل شده است در مورد قول خداوند :( أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ) فی (علی).
......(مولف در ادامه میگوید :) روایات واحادیث در این مورد (در مورد تحریف قران) اگر همگی ذکر شوند کتاب بسیار بزرگی حاصل میشود ( یعنی روایات در این مورد بسیار فراوان است )

--------------------------------------

نام كتاب :تفسیر قمی
مولف : شیخ ابوالحسن علی بن ابراهیم قمی

شیخ ابوالحسن علی بن ابراهیم قمی، از اساتید و مشایخ ثقه‌الاسلام محمد بن یعقوب کلینی می‌باشد. این تفسیر مورد استناد کتب اربعه ( کتب اربعه: الکافی ، من لا یحضره الفقیه ،تهذیب الاحکام ،الاستبصار )است و یکی از منابع این کتب و مربوط به قرن ۳ و ۴ هجری قمری است.

ترجمه فارسي

﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾.ابو عبدالله (علیه السلام) به خواننده این آیه گفت: بهترین امت امیر المومنین و حسن و حسین بن علی را می‌کشند!؟ پس به ایشان گفته شد: ای پسر رسول الله پس چگونه نازل شده؟آنگاه فرمود: نازل شده:(کنتم خیر أئمة أخرجت للناس).
و‌ می‌گوید: و اما آنچه که از آن تحریف شده فرموده خداوند: ﴿لَکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ فی علی أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِکَةُ یَشْهَدُونَ). چنین نازل شد.و قول خداوند:﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی علی وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ﴾و قول خداوند :(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْ آل محمد حقهم لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ)و قول خداوند :(وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا آل محمد حقهم أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ)و قول خداوند :(لَوْ تَرَى) الذین ظلموا آل محمد حقهم (فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ)و امثال این آیات زیاد است که ما آن ها را در مواقع خود ذکر می کنیم.

-----------------------------------------

نام کتاب : الدرر النجفیه
مولف : یوسف بحرانی
نشر موسسه ال بیت

:
آنچه از دلالت صریح و گفتار روشن در این روایات می‌باشد پوشیده نیست، بر آنچه که ما اختیار کرده‌ایم و واضح بودن آنچه که گفته‌ایم، و اگر راه طعنه زدن به این روایات(روایاتی که مولف در همین کتاب برای اثبات تحریف در قرآن ذکر کرده است) باز شود با وجود بسیاری آن و منتشر شدنش، هرآینه طعنه‌زدن به تمام روایات شریعت(مذهب شیعه) ممکن خواهد بود.چنانچه که پوشیده نیست که اصول یکی است، و همچنین طرق و ‌راویان و مشایخ و نقل کنندگان یکی می‌باشد، بجانم سوگند، همانا قول به عدم تغییر و تبدیل از گمان خوب به ائمه جور(خلفای راشدین) خارج نمی‌شود، و اینکه آنان در امانت بزرگ (امامت حضرت علی )خیانت نکرده‌اند، با وجود آشکار شدن خیانتشان در امانت دیگری ( منظورش قرآن )که ضررش بر دین بیشتر می‌باشد.
توضیح : عالم بزرگ شیعه می گوید که نمی تواند در روایاتی که در کتب شیعه درباره اثبات تحریف قرآن آمده طعنه‌ای وارد سازد زیرا که طعنه زدن به آنها طعنه زدن به شریعت مذهب شیعه می‌باشد.

----------------------------------------------

نام کتاب : الانوار الوضیه فی العقائد الرضویه
مولف: حسین بحرانی

:(1) بین علمای ابرار ما رضوان الله علیهم در این مسأله اختلاف نظر دارند.گروهی از علما محفوظ ماندن قرآن (از تحریف) را فقط مربوط به محدوده زمانی معینی می دانند و گروهی محفوظ ماندن قرآن (از تحریف) را در غیر از الفاظ آن می دانند. ( یعنی امکان تحریف در الفاظ وجود دارد.) و برخی دیگر اعتقاد به محفوظ ماندن قرآن چه در معانی و یا حتی در مبانی آن ندارند ، اما بنا به روایات معصومین (ع) قرآن حجت خدا بر مردم است و باری است بر دوش امت و باید آن را پذیرفت و به آن تن داد. اگر چه در آن تحریف رخ داده شده باشد.!!؟؟

-------------------------------------

نام کتاب : فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب
مولف : حسین بن محمد نوری طبرسی

تا قبل از سال 1292 روایت و گفتار شیعه درباره تحریف در کتابهای گذشته‌شان پراکنده بود، و بیشتر مردم بر آن آگاهی نمی‌یافتند تا اینکه که نوری طبرسی یکی از علمای بزرگ شیعه در سال 1292 هجری در شهر نجف کتاب بزرگی برای اثبات تحریف قرآن تالیف نمود، و نام آن را (فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب رب الأرباب) نامید، و در این کتاب روایات بسیاری برای اثبات دعوایش درباره این که قرآن تحریف است ذکر نموده است، و بر مهمترین مصادر نزدشان از کتابهای حدیث و تفسیر اعتماد کرده و از آنها صدها روایات منسوب به ائمه درباره تحریف بیرون آورده است، و ثابت کرده است که عقیدة تحریف قرآن، همان عقیده علمای گذشته‌شان می‌باشد
او در کتاب خود می نویسد : که بعضی از آیات قرآن مسخره و الکی(سخافة) است. به صفحه زیر که از کتاب فصل الخطاب می باشد دقت کنید.
مولف در مقدمه سوم کتابش اسامی علمای مذهب تشیع را که معتقد به وقوع تحریف در قرآن بودند را ذکر کرده است
برای مشاهده این صفحات اینجا کلیک کنید
توجه:فقط برخی از قسمتهای صفحات فوق ترجمه شده است .
ترجمه فارسی:
مقدمه سوم (در ذکر اقوال علمایشان درباره تغییر قرآن و عدمش) پس بدان که برای آنان در این باره گفتار بسیاری وجود دارد که مشهور آن دوتا می‌باشدو این مذهب شیخ بزرگوار علی بن ابراهیم قمی – شیخ کلینی – در تفسیرش می‌باشد. وی در اول تفسیرش تصریح نموده و کتابش را از این روایت پر کرده است با وجود اینکه ایشان در اول کتابش خود را ملزم نموده که در این کتاب، ذکر نکند مگر از مشایخش و افراد معتمد و ثقه در نزدش.و مذهب شاگرد وی ثقه الاسلام کلینی (رح) می‌باشد، و بخاطر نقل روایت بسیار و صریحی در این زمینه در کتابش.و با این مذهب ثقه بزرگوار محمد بن حسن الصفار در کتاب بصائر الدرجات دانسته می‌شود.و این مذهب صریح ثقه محمد بن ابراهیم نعمانی شاگرد کلینی و صاحب کتاب مشهور «الغیبه»، و در (تفسیر کوچک)، آن کتابی که فقط اکتفا نموده در آن بر ذکر انواع آیات و اقسام آن، و در حقیقت به منزلة شرح برای مقدمة تفسیر علی بن ابراهیم، می‌باشد.و مذهب صریح ثقه بزرگوار سعد بن عبدالله قمی در کتاب ناسخ القرآن و منسوخه می‌باشد چنانکه در جلد 19 از بحار آمده است، همانا وی بابی منعقد نموده بنام (باب تحریف در آیاتی که خلاف آن چیزی که خداوند نازل نموده است، از آنچه که مشایخ ما از علمای آل محمد (علیهم السلام) روایت کرده‌اند).سپس روایت بسیاری ذکر نموده، که در دلیل دوازدهمین خواهد آمد پس ملاحظه فرمائید.و سید علی بن احمد کوفی در کتاب «بدع المحدثة» تصریح نموده و ما قبلاً آنچه وی ذکر نموده در این معنا ذکر کردیم.و این قول ظاهر بزرگان مفسرین و پیشوایان شیخ بزرگوار محمد بن مسعود عیاشی و شیخ فرات بن ابراهیم کوفی، و ثقه محمد بن عباس ماهیار می‌باشد. به تحقیق ایشان تفاسیرشان را از اخبار و روایات صریح در این باره، پر نموده‌اند، و از کسانی که به این قول تصریح نموده‌اند و آن را یاری داده‌اند شیخ بزرگ محمد بن محمد نعمان مفید، و شیخ متکلمین و جلودار نوبختی‌ها ابو سهل اسماعیل بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت صاحب کتب بسیار که از جمله آنها «کتاب التنبیه فی الامامة» که صاحب صراط مستقیم از آن نقل می‌کند، می‌باشد. و همچنین خواهرزاده‌اش شیخ متکلم و فیلسوف ابو محمد حسن بن موسی، صاحب مولفات پسندیده و خوب که از جمله آنان «کتاب الفرق و الدیانات» است، می‌باشد.و شیخ بزرگوار ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت صاحب «کتاب یاقوت»، که علامه آن را شرح داده در اولش آن را توصیف نموده به گفته‌اش: شیخ اقدم ما و امام اعظم مان.و از جمله آنان اسحاق الکاتب، آن کسی که حجت (عجل الله فرجه) را مشاهده نموده، می‌باشد.و رئیس این طائفه شیخی که چه بسا به معصوم بودن وی گفته شده، ابو القاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی سفیر سوم بین شیعه و حجت (صلوات الله علیه).و از کسانی که قائل به تحریف قرآن هستند دانشمند فاضل و متکلم حاجب بن اللیث بن سراج، چنین در ریاض العلماء، توصیف وی آمده است.و از کسانی دیگر که قائل به تحریف هستند، شیخ جلیل فضل بن شاذان، در جاهای از کتاب «الایضاح» و همچنین از کسانی دیگری که از گذشتگان که قائل به تحریف هستند شیخ جلیل محمد بن الحسن شیبانی صاحب کتاب تفسیر: «نهج البیان عن کشف معانی القرآن» می‌باشد.
مولف در همین کتاب برخی آیات و سور ذکر می کند و با استناد به احادیث و روایات مدعی می شود که این آیات و سوره ها از قرآن حذف شده اند !!!!مثلا سوره النورین که به اعتقاد او توسط حضرت عثمان از قرآن حذف گردیده است !!! به متن سوره ی مزعوم النورین دقت کنید.

--------------------------------

یا ایها الذین آمنوا بالنورین أنزلناهما یتلوان علیکم آیاتی ویحذرانکم عذاب یوم عظیم نوران بعضهما من بعضی وانا السمیع العلیم. إن الذین یوفون رسوله فی آیات لهم جنات النعیم (کذا) والذین کفروا من بعد ما آمنوا بنقضهم میثاقهم وما عاهدهم الرسول علیه یقذفون فی الجحیم ظلموا أنفسهم وعصوا الوصی الرسول أولئک یسقون من حمیم إن الله الذی نور السموات والارض بما شاء واصطفى من الملائکة وجعل من المومنین اولئک فی خلقه یفعل الله ما یشاء لا اله الا الله هو الرحمن الرحیم قد مکر الذین من قبلهم بر سلهم فأخذهم بمکرهم ان اخذی شدید الیم ان الله قد اهلک عادا و ثمود بما کسبوا و جعلهم لکم تذکره فلا تتفون و فرعون بما طغی علی موسی و اخیه هارون اغرقته و من تبعه اجمعین لیکون لکم ایه و ان اکثرکم فاسقون ان الله یجمعهم فی یوم الحشر فلا یستطیعون الجواب حین یسالون ان الجحیم ماواهم و ان الله علیم حکیم یا ایها الرسول بلغ انذاری فسوف یعلمون قد خسر الذین کانوا عن آیاتی و حکمی معرضون مثل الذین یوفون بعهدک انی جزیتهم جنات النعیم ان الله لذو مغفره و اجر عظیم و ان علیاً من المتقین و انا لنوفیه حقه یوم الدین ما نحن عن ظلمه بغافلین و کرمناه علی اهلک اجمعین فانه و ذریته لصابرون و ان عدوهم امام المجرمین قل للذین کفروا بعد ما آمنوا طلبتم زینه الحیاه الدنیا و استعجلتم بها و نسیتم ما وعدکم الله و رسوله و نقضتم العهود من بعد توکیدها و قد ضربنا لکم الامثال لعلکم تهتدون یا ایها الرسول قد انزلنا الیک آیات بینات فیها من یتوفاه مومناً و من یتولیه من بعدک یظهرون فاعرض عنهم انهم معرضون انا لهم محضرون فی یوم لا یغنی عنهم شیء و لا هم یرحمون ان لهم جهنم مقاماً عنه لا یعدلون فسبح باسم ربک و کن من الساجدین و لقد ارسلنا موسی و هارون بما استخلف فبغوا هارون فصبر جمیل فجعلنا منهم القرده و الخنازیر و لعناهم الی یوم یبعثون فاصبر فسوف یبصرون و لقد آتینا لک الحکم کالذین من قبلک من المرسلین و جعلنالک منهم وصیاً لعلهم یرجعون. و من یتولی عن امری فانی مرجعه فلیتمتعوا بکفرهنم قلیلاً فلا تسال عن الناکثین یا ایها الرسول قد جعلنا لک فی اعناق الذین آمنوا عهداً فخذه و کن من الشاکرین ان علیاً قانتاً باللیل ساجداً یحذر الآخره و یرجو ثواب ربه قل هل یستوی الذین ظلموا و هم بعذابی یعلمون سنجعل الاغلال فی اعناقهم و هم علی اعمالهم یندمون انا بشرناک بذریته الصالحین و انهم لأمرنا لا یخلفون فعلیهم منی صلوات و رحمه احیاء و اموتاً یوم یبعثون و علی الذین یبغون علیهم من بعدک غضبی انهم قوم سوء خاسرین و علی الذین سلکوا مسلکهم من منی رحمه و هم فی الغرفات آمنون و الحمدلله رب العالمین .

توضیح : این سوره علاوه بر اینکه در کتاب فصل الخطاب نوری طبرسی ذکر شده (کتاب فوق ) آنرا محمد باقر مجلسی در کتابش تذکره الائمه صفحات 18- 19 و همچنین محقق میرزا حبیب الله هاشمی خوئی در کتابش منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ج، ص، 217 ذکر نموده‌اند

---------------------------------------------

اين سوره علاوه بر اینکه در کتاب فصل الخطاب نوری طبرسی ذکر شده (کتاب فوق ) در کتب زیر نیز آمده است
1)کتاب منهاج البراعه از علامه میرزا حبیب الله هاشمی خوئی ج، 2 ص، 217.2)کتاب تذکره الائمه علامه محمد باقر مجلسی ص، 19-20 فارسی، چاپ ایران
علاوه بر این سوره های ساختگی در برخی از آیات قرآن نیز دست برده و در آن تغییراتی ایجاد کرده اند برای مثال آیت الکرسی را شیخ عباس قمی معروف به محدث قمی که از محدثان شیعی قرن چهاردهم هجری است در کتاب مفاتیح الجنان به صورت زیر ویرایش کرده است.

--------------------------------------------

نام کتاب : مفاتیح الجنان
مولف : شیخ عباس قمی

در حاشيه صفحه 74 و 75 این کتاب آیت الکرسی (آیه 255 سوره بقره ) به صورت زیر آمده است

الله لااله الاهو الحی القیوم لا تأخذه سنة ولا نوم له ما فی السماوات وما فی الارض و ما بینهما وما تحت الثری عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم من ذا الذی هم فیها خالدون والحمد لله رب العالمین
قسمتی که با رنگ قرمز مشخص شده است در قرآن وجود ندارد!
موضوع اعتقاد به تحریف قرآن در مذهب تشیع را فعلا در همین جا به پایان می رسانم . گر چه روایات وارده در کتب شیعه در مورد تحریف قرآن خیلی بیشتر از آنچه است که در اینجا نقل شده است . علامه نوری طبرسی در کتاب فصل الخطاب از سید نعمت الله جزایری نقل می کند که روایات وارده در مورد تحریف قرآن بیش از 2000 روایت است.



۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

امام على رضي الله عنه در مدح ابوبكر و عمر رضي الله عنهما گفت

امام على رضي الله عنه در مدح ابوبكر و عمر رضي الله عنهما گفت
وكان أفضلهم في الإسلام كما زعمت وأنصحهم لله ولرسوله الخليفة الصديق والخليفة الفاروق ولعمري أن مكانهما في الإسلام لعظيم وإن المصاب بهما لجرح في الإسلام شديد رحمهما الله وجزاهما بأحسن ما عملاً
در اسلام بهترين اشخاص و خير خواه ترين فرد براى خدا و رسولش ، خليفه صديق ( ابوبكر ) و خليفه فاروق ( عمر ) و براستى كه منزلت و مقام آنان در اسلام بزرگ است و فقدان آن دو زخمى شديد در اسلام است ، خداوند آن دو را رحمت و باداش بسيار نيك دهد.
شرح نهج البلاغة للميثم البحرانی (( 1 / 31 ))
------------------------------------------------------------------
أمير المؤمنين امام علي بن ابي طالب رضي الله عنه در باره ى ابوبكر و عمر گفت:ولعمري إن مكانهما في الاسلام لعظيم، وإن المصاب بهما لجرح في الاسلام شديد، رحمهما الله وجزاهما بأحسن ما عملا
مكان آن دو ( ابوبكر و عمر ) در اسلام بسيار بزرگ است و مرگ آن دو زخمى شديد در اسلام است . خداوند آن دو را رحمت كند و به آنان بهترين پاداشها دهد.
(شرح نهج البلاغة ـ عبدالحميد بن أبي الحديد ـ كتابخانه آية الله المرعشي ـ قم ـ 1404هـ ـ صفحة 76 من الجزء 15، ووقعة صفين ـ نصر بن مزاحم بن سيار المنقري ـ مكتبة آية الله المرعشي ـ قم ـ 1403هـ ـ صفحة 88)
-------------------------------------------------------------------
این دو جمله از امیرالمومنین علی ابن ابیطالب است که در کتب شیعه موجود می باشد البته از دیدن این حقایق چشم های خود را می بندند وچون با وجود دیدن حقایق خود را به کوری می زنند وحاضر به درک نیستند الله تعالی می فرماید : دارای چشم هستند ولی نمی بینند دارای گوش هستند ولی نمی شنوند دارای قلب هستند ولی درک نمی کنند این ها مانند چهارپا هستند بلکه از چهارپا هم بدترند حال درکنار این جملات زیبای حضرت علی چند جمله از عاشقان علی در رابطه با خلفاء راشدین نقل کرده تا به نحوست وکثیفی این آخوند ها پی ببرید .
ملا باقر مجلسی ملعون می نویسد علی بن ابراهیم روایت نموده که ( تین ) حضرت رسول است و( زیتون ) حضرت امیر وطورسینین حسن وحسین اند وبلد امین ائمه .ومراد به انسان در این سوره به ابوبکر است به اسفل درکات جهنم می رود .
(حیات القلوب جلد۳ صفحه ۱۵۶ - تفسیرقمی جلد ۲ صفحه ۴۲۹ )
ملا باقر خبیث می نویسد : ازحضرت صادق مرویست در تفسیر این آیات فانذرتکم نارا تلظی لایصلها الاالاشقی الذی کذب وتولی . که در جهنم وادی است ودرآن وادی آتشی هست که نمی سوزد بآن آتش وملازم آن نمی باشد مگر شقی ترین مردم که عمراست که تکذیب کرد رسول خدا را در ولایت علی وپشت گردانید از ولایت علی وقبول نکرد .
( حق الیقین جلد ۲ صفحه ۳۷۶ - تفسیرصافی جلد ۲ صفحه ۸۲۶ )
با مقایسه جملات حضرت علی وآخوندهای خبیث پی می بریم که مذهب شیعه ساخته دست گروهی شیطان صفت بوده که دشمن اسلام وحضرت علی هستند وتمام اهل بیت از آن ها بیزارند وبه آنان لعنت می فرستن و در این رابطه فقط به این حدیث اکتفا> می کنیم که حضرت علی می فرماید :
عن علی قال یخرج فی آخرالزمان قوم لهم نبز یقال لهم الرافضه یعرفون به وینتحلون شیعتنا .لیسوامن شیعتنا وآیة ذالك انهم يشتمون ابابكر وعمر اينما ادركتموهم فاقتلوهم فانهم مشركون
( كنزالعمال جلد ۶ صفحه ۸۱ )
حضرت علي مي فرمايد در آخر زمان گروهي ظاهر مي شوند كه لقب خاص آنان رافضي است و ادعا مي كنند كه شيعيان من هستند ولي در حقيقت شيعيان من نيستند ونشاني آنان اين است كه به ابوبكر وعمر توهين مي كنند پس شما اين فرقه را هر كجا ديديد قتلشان كنيد چون اين ها مشرك هستند .
لذا اين آخوند ها خبيث ترين قوم برروي زمين هستند كه به نام دين و مذهب وخصوصا به نام ائمه پاك به ناموس مردم تجاوز مي كنند و در مورد زنايي كه انجام مي دهند هزاران فضايل به نام ائمه بيان مي دارند الله تعالي لعنت شان كند .
آمين

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

خشم امام موسی کاظم از شیعیان مرتد

خشم امام موسی کاظم از شیعیان مرتد
كليني‌ از امام‌ موسي‌ كاظم‌ كه‌ يكي‌ از امامان‌ شيعه‌ است‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ گفته‌ است‌: وجه‌ تمايز شيعيان‌ ما از ديگران‌ اين‌است‌ كه‌ شيعيان‌ ما توصيف‌ كنندگاني‌ بيش‌ نيستند و هرگاه‌ آنها را بيازمائيد، ايشان‌ را مرتد خواهيد يافت‌.(الكافي‌،الروضه‌، ج‌8 ص‌228)
حقیقتا این جمله ی امام موسی کاظم را باید با طلا نوشت چون اصلیت وحقیقت شیعه ملعون را ظاهر کرده است چون شیعه فقط وفقط یعنی روضه ونوحه ! نه برای مذهبش دلیلی دارد نه در فطرتش غیرتی ونه در سرش منطقی اینان مرتدانی بیش نیستند که امامان خود را فروختند وبعد از فروختن آن ها بر آنها نوحه می کنند مگر امامان را چه کسی جز این مرتدان ملعون کشته است جمله امام زین العابدین خیلی زیباست آن جا که می فرماید«اينها برما گريه ميكنند ! مگر ما را جز آنها چه كسي كشته است ؟!»
احتجاج 2/29
این گروه منافقانی روباه صفت حیا وناموس فروش و مرتدانی هستند که از هیچ چیز شرمی ندارند آخوند های آنان برای پرکردن شکم وسیر کردن زیر شکم هزاران روایات ساخته وبه نام ائمه دارند مردم را استحمار می کنند .

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

كتاب روزهاى پيشاور ردي بر کتاب شبهاى پيشاور

كتاب روزهاى پيشاور ردي بر کتاب شبهاى پيشاور


کتاب شبهاي پيشاور نوشته مردي دروغگو به نام «سلطان الواعظين شيرازي» مي باشد که مدعي شده است که در سال 1345 هـ .ق؛ يعني، تقريبا 83 سال پيش سفري به شهر پيشاور پاکستان داشته و در آن شهر ،10 شب با علماي سني دربار? حق بودن مذهب شيعه و باطل بودن مذهب اهل سنت بحث و گفتگو کرده است و حاصل اين مناظره را در کتابي به نام «شبهاي پيشاور» جمع آوري نموده و 30 سال بعد آن را براي اولين بار در تهران به چاپ رسانده است. کتاب او چندين بار تجديد چاپ شده و در محافل شيعيان شهرتي به هم زده است.

اين کتاب به خاطر اينکه مملو از دروغ و فريب و حيله گري بود و هيچگونه اهميت علمي نداشت، اهل سنت به آن توجهي ننمودند اما بعد از اينکه شيعه اين کتاب را بار ها چاپ نمودند و براي آن تبيليغات وسيعي را انجام دادند، تصميم گرفته شد که ردي قوي بر اين کتاب نوشته شود.

نويسنده کتاب شبهاي پيشاور 15 سال بعد از چاپ اول کتابش از جهان رخت بربست و به جمع مردگان پيوست! اما کتابش پيوسته تجديد چاپ مي شود و شيعيان به آن مي بالند و آن را بسيار باور دارند و هر جا با آنها بحث مي کني، مي گويند: کتاب شبهاي پيشاور را بخوان.

استاد محمد باقر سجودي كه يكي از روشنفكران شيعه بود كه سالها قبل به مذهب حقه اهل سنت گرويده است ايشان در مقدمه رد خويش برکتاب شبهاي پيشاور مي فرمايد:

براي من که در 23 سالِ گذشته در پيشاور زندگي مي کنم، مثل روز روشن است که مناظره به صورتي که نويسنده مدعي است، محال است که انجام شده باشد، مثلاً يک جا طرف مناظر? اش خود را شافعي مذهب معرفي مي کند در حالي که در پيشاور که سهل است در تمام پاکستان هم يک نفر شافعي مذهب نيست؛ البته در هند شافعي هست و اگر خيلي خوش گمان باشيم، مي توانيم بگوييم: چيزکي بوده و نويسنده از آن يک مناظر? عظيم ساخته است که خودش هم قاضي است و هم مدعي!.

اين کتاب، پر از دروغ و حيله و فريب است. وقتي مقدم? رد بر کتاب شبهاي پيشاور را مي نوشتم، به طور تصادفي از صفح? 501 تا 520 کتاب را بررسي کردم و متوجه شدم که در اين 20 صفحه در کمتر از يک صفحه سخنان اهل سنت و در 19 صفح? ديگر ، گفته هاي اين مرد پرحرفست!.

فقط نمي دانم چرا نام اين سخنراني را مناظره گذاشته است؟! تازه در آن نيم صفحه هم، مناظره گران سني يا از او مي خواهند بيشتر توضيح دهد يا حرفش را تاييد مي کنند يا ايراد هاي مبهم و ناقص و کوتاه مي گيرند! يا سوالاتي مي پرسند که باب دل اوست يا دلايلي ارائه مي دهند که خلاف عقيد? اهل سنت است و دليلي است بر جعلي بودن مناظره!.

اکنون 83 سال از زمان اين مناظره مي گذرد! اما هنوز دير نشده است و من به جاي آن سني هاي خيالي جواب ايراد هاي او را مي گويم!

کساني که کتاب او را حلوا حلوا مي کنند، اگر تعصب را يک سو نهند، با خواندن جواب ما قانع خواهند شد که نويسند? کتاب شبهاي پيشاور طرار و حليه گر و شياد و حقه بازي بيش نبوده است.

البته آنچه او گفته به اعتراف خودش تکرار نوشته هاي پيشينيانش است که به سبکي نو نگاشته شده است و جاي بسي شگفتي است، آناني که بعد از او آمده اند نيز، همين ايراد ها را تکرار کرده اند؛ گويي حرف جديدي ندارند. پس پاسخ به اين کتاب، پاسخ به بسياري از کتابهاى شيعه است.

از الله مي خواهم، چشم بصيرت مخالفان را باز کند تا دريابند که دير يا زود هم? ما به جمع مردگان مي پيونديم شايد اين بصيرت باعث شود که حق را بپذيرند و بدانند حافظ و رازق فقط و فقط الله است. اين دو صفت الهي را که بدانند، پذيرش حق آسانتر مي شود!

از الله تبارک و تعالي مي خواهم در اين عمل، برکتي قرار دهد تا اين کتاب سبب هدايت شيعيان حيران و سر در گم شود.

برادران و خواهران مسلمان مي توانند اين کتاب را با ويرايشي دوباره در بخش
رد شبهات کتابخانه عقيده مطالعه نمايند. البته لازم به يادآوريست که اين کتاب با ويرايش و اضافات مهم به زودي ان شاء الله در همين سايت نشر خواهد شد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

امير المومنين عمر فاروق رضي الله عنه

امير المومنين عمر فاروق رضي الله عنه دومين جانشين پيامبر صلي الله عليه وسلم
نقش انتخاب عمر رضي الله عنهبه خلافت در مقطع حساسي از تاريخ اسلام
ابوبكر رضي الله عنه در روزهاي آخر عمر خود با همه پرسي و مراجعه با آراي عمومي عمر رضي الله عنه را براي جانشيني خود انتخاب كرد. ابوبكر اگرچه به لياقت شايستگي عمررضي الله عنه اطمينان داشت و او را بخوبي مي شناخت با اين وجود او را به مقام خلافت انتصاب نكرد بلكه بخاطر احترام به افكار عمومي به آراي مردم مراجعه نمود و پس از اينكه از بزرگان مهاجر و انصار نظر خواهي كرد به جانشيني سيدنا عمر وصيت كرد و متن وصيت نامه را در ملاء عام براي مردم خواند و به مسجد رفت و خطاب به مردم چنين گفت: من كسي را از ميان بستگان و خويشان خود براي بدست گرفتن زمام رهبري شما انتخاب نكرده ام بلكه منتخب من عمر است مردم يكصدا جواب دادند: «سمعنا و اطعنا» -شنيديم و اطاعت كرديم- و در كتاب اخبار عمر ص 61 آمده است كه حضرت علي مرتضي فرمود: «ما جز به عمر به كسي ديگر راضي نيستيم.
[1]
نويسنده و حقوقدان معروف شيعه سيد امير علي در كتاب «روح الاسلام» مي نويسد ابوبكر قبل از فوت عمر را به جانشيني انتخاب كرد و اين مطلب به وسيله عامه مردم از جمله اهل بيت محمدصلي الله عليه وسلم پذيرفته شد.»[2]
ابوبكررضي الله عنه بخوبي مي دانست كه فاروق اعظمرضي الله عنه مردي قوي، قاطع و صبور است كه توانايي گرداندن چرخ عظيم خلافت و تاب و تحمل مشقات آن را دارد و مي تواند در حساس ترين برهه از تاريخ، دين جديد و ملت نوپا را در سپيده دم فتوحات بزرگ رهبري كند.
در آن وقت دو ابر قدرت بزرگ تاريخ –امپراطوري روم و امپراطوري ساساني- در آستانه سر تسليم فرود آوردن، در برابر حكومت اسلامي بودند، و ثروت و خزاين آنها و اسباب رفاه و جامعه متكبر آنها در شرف انتقال به ملتي بود كه از قرنها با زندگي صحرايي و چادر نشيني عادت كرده بودند و با زندگي شهري و تمدن مدرن آن زمان آشنايي نداشتند تا جايي كه وقتي در عراق براي اولين بار كافور را ديدند فكر كردند نمك است و چه بسا كه بعضيها آن را در خمير آرد نريخته باشند!
[3]
و از سوي ديگر اين امت فاتح با مشكلي ديگر مواجه بود و آن اينكه چگونه مي تواند هم زندگي نمونه ديني و سلحشوري عربي و حفظ ارزشهاي اسلامي و سنتهاي پيامبر صلي الله عليه وسلم را داشته باشد و هم شهرهاي پهناور فتح شده و رهبري ملتهاي متمدن را كه فرهنگ و تمدني متفاوت و پيشرفته داشتند را اداره كند.
با در نظر گرفتن همه‌ي اين شرايط به اين نتيجه مي رسيم كه انتخاب عمر رضي الله عنه انتخابي بموقع و موفق و الهام شده از جانب الله بوده است و بدينوسيله خداوند اين دين را مورد لطف خود قرار داده و خواسته است آن را بر تمام اديان غالب گردانيده و بر جهان پهناور و جامعه بيمار و قدرتهايي كه زمام بشريت را بدست گرفته و آزادي آنها را سلب كرده بود، پيروز بگرداند.
سيدنا عمر رضي الله عنه يگانه هماورد شايسته و امين توانايي بود كه در تحقق بخشيدن اهداف اسلام و آرمانهاي پيامبر و جانشين وي بي همتا بود.
حضرت عمر رضي الله عنه محبوبيت خاصي در قلوب مسلمين داشت و در عين حال از چنان ابهتي برخوردار بود كه جلو هرگونه خودسري را مي گرفت كه بهترين نمونه آن بركنار نمودن خالد بن وليدرضي الله عنه از سمت فرماندهي سپاه اسلام بود. آري همان خالد كه رسول اللهصلي الله عليه وسلم او را شمشير خدا لقب داده بود. خالد بر اثر فتوحات و پيروزيهاي پي در پي زبانزد خاص و عام بود. حضور او در جنگها نشانه‌ي پيروزي محسوب مي شد. بنابراين وجودش را هاله اي از حس سرافرازي فرا گرفته بود. ماجراي عزل او روزي صورت گرفت كه مسلمين بيش از هر روز ديگر به او نياز داشتند. حكم عزل وي درست هنگامي به او ابلاغ شد كه سپاه اسلام در برابر روميها در روز جنگ يرموك صف كشيده بود. حضرت عمر رضي الله عنه اين سرباز با نفوذ و متهور را بركنار نمود و بجايش ابوعبيده را به فرماندهي لشكر اسلام برگزيد. خالد كه فرماندهي بي نظير بود و برق شمشيرش عراق و سوريه را به اسلام پيوند داده بود بدون هيچگونه واكنشي در برابر اين فرمان خاضعانه گفت: «سمعناو طاعتا لامير المومنين»؛ فرمان امير المومنين را از دل و جان پذيرا هستم.
[4]
و هنگامي كه يكي از سربازان به وقوع فتنه و مصيبت بر اثر اين تغيير اشاره كرد؛ خالد در پاسخ گفت: «تا زماني كه عمر زنده است از فتنه و آشوب نشان و اثري نخواهد بود»[5]
اين حادثه از سويي عشق خالد به حقيقت و تسليم او در برابر فرمان خليفه محبوب را نشان مي دهد كه نظيري در تاريخ فرماندهي نظامي ندارد و از سويي ديگر قدرت و شكوه خلافت سيدنا عمر رضي الله عنه و تسلط او بر اوضاع را به نمايش مي گذارد.
همچنين ماجراي محمد فرزند عمرو بن عاص فاتح و استاندار مصر قابل اهميت است. در مدتي كه عمرو بن عاص استاندار مصر بود يكبار مسابقه اسب دواني برگزار شد. در اين مسابقه اسب محمد در دست يكي از سواركاران بود در جريان مسابقه يكي از اسبها كه شباهت زيادي به اسب محمد داشت از بقيه اسبها سبقت گرفت محمد كه در جمع تماشاچيان قرار داشت فكر كرد كه اسب اوست، لذا گفت: به پروردگار كعبه سوگند كه اسب من جلو افتاد. اما صاحب اصلي آن اسب كه مردي مصري بود، فرياد زد بخداي كعبه سوگند كه اسب من برنده شده است؛ محمد بن عمر از خشم تازيانه اي به آن مرد زد و گفت: بگير، من اشراف زاده هستم. آن مرد به حضرت عمر شكايت برد وي عمرو بن عاص و فرزندش را به مدينه احضار كرد و پس از محاكمه به مرد مصري گفت: اين تازيانه را بگير و اشراف زاده را بزن! و سپس به عمرو گفت: اي عمرو! از كي مردم را برده قرار دادي؛ حال آنكه از مادر آزاد متولد شده اند؟6
سيدنا عمر رضي الله عنه و حفظ زندگي ساده سلحشوري فاتحان عرب
امت اسلامي عرب دشوارترين مراحل زندگاني خود را پشت سر مي گذاشت، و مسلمين رفته رفته از صحراي خشك عربستان و زندگي چادر نشيني و چوپاني و گوشت شتر خوردن خارج شده و در دنياي جديد و تمدن پيشرفته ايران و روم قدم مي گذاشتند. عربها بدن تجربه قبلي با چنين زندگي نويني مواجه شدند و طبيعي بود كه در برابر آن، تا حدي سر تسليم فرود آوردند و تحت تاثير آن قرار گيرند و رفاه طلبي و بهره گيري از دنيا را، از آنان بياموزند.
اما سيدنا عمر براي مسلمين در سادگي و بي تكلفي و بي رغبتي در مظاهر دنيا، بهترين نمونه و الگو بود. او با تيزبيني، هرگونه تغيير در زندگي آنان را، در حالي كه معرض سيل خروشان فتوحات و غنايم قرار گرفته بودند، زير نظر داشت و دقيقا مورد محاسبه قرار مي داد.
در كتاب «البدايه و النهايه» پيرامون سفرتاريخي عمر به بيت المقدس آمده است: «به فرماندهان ساير بلاد اطلاع داده شد كه خليفه را در «جابيه» ملاقات كنند، وقتي به حضور خليفه رسيدند، جامه هاي ابريشمي پر زرق و برق به تن داشتند اين منظره به شدت عمر رضي الله عنه را دگرگون ساخت و خواست كه آنان را تنبيه كند اما آنان عذر آورده و گفتند: همراه جامه هاي ابريشمي بالاپوشهاي زرهي بر تن دارند و براي حفظ روح نظامي و سلحشوري به آن نياز دارند، و لباس تنها براي تجمل نيست بلكه لباس رزم نيست هست و گفتند: آنان فرزندان عمر و تربيت شده مكتب پيغمبرند. با شنيدن اين سخنان عمر آرام گرفت و سكوت كرد.
[7]
طارق بن شهاب مي گويد: حضرت عمر رضي الله عنه در سفر شام خواست از نهر آبي عبور كند از مركب پايين آمد و بدون تكلف كفشهاي خود را بيرون آورد و بدست گرفت و مهار شتر را گرفت و از آب عبور كرد. ابوعبيدهرضي الله عنه به او گفت: اي امير مومنان شما امروز از نظر مردم اين منطقه مرتكب كار شگفت انگيزي شديد حضرت عمر دست بر سينه او زد و گفت: «كاش كسي ديگر اين حرف را مي گفت اي ابوعبيده نه تو! شما اعراب كمترين و حقيرترين اقوام بوديد خداوند بوسيله اسلام شما را عزت بخشيد و هرگاه جز اسلام به وسيله اي ديگر عزت كنيد ذليل خواهيد شد.[8]
سيدنا عمر رضي الله عنه به بعضي از كارگزاران عرب خود كه در شهرهاي عجمي ها بودند، نوشت: «از تن پروري و تقليد از طرز پوشاك عجم اجتناب كنيد، خود را با آفتاب سوزان عادت دهيد، سخت كوش و مقاوم باشيد، با لباس درشت و ساده عادي باشيد، تير اندازي و اسب دواني و سلحشوري را لازم بگيريد.[9]
نيز اين گفته –كه بيانگر عزم آهنين و نظارت اخلاقي وي است- از وي منقول است: «همانا غنچه اسلام شكفته شد و قريش مال خدا را امداد و كمك حساب مي كنند و از اداي فرايض آن غفلت مي ورزند، آگاه باشيد تا عمر زنده است، چنين چيزي ممكن نيست، من گردن و كمر مردم قريش را مي گيرم و مانع افتادن آنها در آتش مي شوم.
نمونه ديگري از سياستهاي حكيمانه و بينش عملي و مردم شناسي او اين بود كه بزرگان صحابه را در مدينه نگه داشت و از پراكنده شدن آنان جلوگيري كرد و به آنان گفت: «خطرناكترين ضربه بر اين امت پراكنده شدن شما در بلاد ديگر است» او معتقد بود، اگر در اين باره تساهل شود در كشورهاي فتح شده فتنه و آشوب بپا خواهد شد و مردم گرد شخصيتهاي متفاوت جمع شده و سپس در باره آنان شك و شبهاتي ايجاد مي شود و در نتيجه گروهها و احزاب گوناگوني تشكيل مي شود و اين موجب هرج و مرج و بي نظمي و چند رهبري مي شود. حقوقدان و نويسنده معروف شيعه سيد امير علي –يكي از تواناترين نويسندگان مسلمان به زبان انگليسي- در وصف عمر رضي الله عنه بحق گفته است: «حكومت كوتاه ابوبكر بيش از آن درگير آرام كردن قبايل بيابان نشين بود تا بتواند فرصتي براي تدوين آيين نامه منظمي جهت ايالات مختلف اسلامي و فتح شده، داشته باشد. اما در عهد زمامداري عمر رضي الله عنه كه مردي واقعا بزرگ بود، بي وقفه رفاه ملتهاي تابع كه مشخص كننده حكومتهاي مسلمين صدر اسلام بود آغاز شد.
[10]
وي در كتاب ديگرش مي نويسد: نشستن عمر به خلافت، منافع بيشماري براي اسلام داشته است. او پايه‌ي اخلاقش بر اصول محكم و غير قابل تزلزلي قرار داشته و در عدل و داد شديد و سخت و فعاليت و پشت كارش خستگي ناپذير و بالاخره ساختمان روحي وي قوي و محكم بوده است.[11]
سپس مي افزايد: «او شديد و سخت، ولي ناشر عدل و داد بود. دورانديش، به روحيات مردم كاملا آشنا و بويژه براي رياست و پيشوايي اعراب وحشي و خونخوار بسيار مناسب و شايسته بوده است. اين مرد زمام امور را سخت و محكم بدست گرفته و در آن موقع كه يك مشت اعراب صحرا نورد و مردم نيمه وحشي مواجه با تجمل و تفنن و هوس رانيهاي اهالي بلاد و شهرها شده بودند از اشاعه‌ي فساد اخلاقي و نشر ملاهي و مناهي در ميان آنها شديدا جلوگيري نمود. هميشه خود را در دسترس حتي پست ترين رعاياي خود بدون هيچ نگهبان و پاسباني از منزل بيرون مي رفت و اطراف و جوانب شهر را مي گشت. اين بود وضع بزرگترين و مقتدرترين زماني كه گفتيم.[12]
سر ويليام ميور (sir wiliam muir) مي نويسد: عمر رضي الله عنه بعد از رسول اللهصلي الله عليه وسلم بزرگترين فرد در مملكت اسلامي بشمار مي آيد او بوسيله ذكاوت و استقامت خود توانست در مدت اين ده سال مناطق شام، مصر و فارس را در برابر قدرت اسلام خاضع گرداند، كه از آن زمان تاكنون جزو قلمرو اسلام هستند. به رغم اينكه فرمانرواي مقتدر مملكت پهناوري بود، هرگز فراست، متانت و اجراي عدالت در امور كلي و جزئي را از دست نداد او دوست نداشت خود را با لقبهاي بزرگ ملقب كند، غير از لقب ساده و عادي كه «رئيس عرب»[13] بود. مردم از ولايات دور دست براي ملاقات خليفه و امير مومنان مي آمدند و از او سراغ مي گرفتند و از اهل مسجد سؤال مي كردند حال آنكه امير مومنان در مسجد با لباسهاي ساده در ميان مردم نشسته بود.[14]
[دانشمند معاصر شيعه پرفسور مهرين مي نويسد: «عمر شهنشاهي بود كه بجاي تخت مرصع و جواهر آگين، بر روي خاك مي نشست و عوض لباس فاخر كه از شرق و غرب به بيت المال سرازير بود به جامه‌ي وصله دار كه پوشاك مفلس ترين رعيت او بود بدنش را مستور مي نمود و به جاي تاج زرين و پر از جواهر پر بها كه از ايران و رم مي آوردند عمامه اي خشن، به رعب و جلالش مي افزود. با ادني رعيت به درجه مساوي مي نشست و يك بنده حبشي را برادر مسلم خود مي دانست، شهنشاه بود ولي رنج رعيت را داشت و شبها در كوچه هاي مدينه مي گشت كه ضعيفي را حمايت كند و بيوه زني را سرپرستي و ياري نمايد. مي خواست كه رعيتش بجاي اينكه در مقابل او سر فرود آورند به آيين اسلام زندگي كنند، مربي ايتام و غمخوار بيچارگان و مروج عدل و فاتحان روم و ايران بود.[15]
---------------------------------------------------------------------
رجوع شود به كتابهاي شرح زندگاني خليفه دوم، اثر شبلي و سيماي صادق فاروق اعظم اثر ملا عبدالله احمديان و فاروق اعظم اثر هيكل و تاريخ الكامل ابن اثير و تاريخ ابن جوزي و ديگر كتب تاريخ (مترجم)
[2] روح اسلام ص 123 آستان قدس رضوي 1366 (مترجم)
[3] البدايه و النهايه ج7ص67
[4] البدايه و النهايه ج7ص18-19 ابن اسحاق فرماندهي ابوعبيده را مربوط به حادثه محاصره دمشق دانسته است. هركدام كه صحيح باشد دلالت بر حساس بودن اوضاع دارد.
[5] قاضي ابويسف كتاب الخراج ص87 و تاريخ طبري ص2527 شايد هم غزل خالد بخاطر بعضي از تصرفات خالد بوده كه سيدنا عمر راضي نبوده است. بهر حال جاي هرگونه اجتهاد است. در روايت آمده كه سيدنا عمر رضي الله عنه به حكام و فرماندهان ولايات نوشت: خالد را بدان جهت معزول نساخته ام كه از دستورات من تخطي كرده و يا به امانت خيانت نموده است بلكه عزل وي به اين سبب بوده كه مردم در اين انديشه اند كه پيروزي و شكست اسلام بسته به وجود اوست، و اين موجب كبر و غرور خواهد شد مسلمانان بايد بدانند كه همه چيز در مشيت خداست اگر پيروز مي شويم خواست خداست و اگر شكست مي خوريم تعلق و اراده او بر آن است. (تاريخ طبري ص2528) –براي تحليل مفصل اين حادثه به كتاب «خالد بن وليد» نوشته استاد صادق عرجون، چاپ سوم، دار سعودي 1981 مراجعه كنيد.
[6] ابن جوزي: سيره عمر بن الخطاب، ص86 چاپ مصر 1331هـ
[7] البدايه والنهايه ج7ص56 –طبري ص2402
[8] ابن كثير ج7ص60
[9] بغوي از ابو عثمان النهدي روايت كرده است.
[10] روح اسلام ص256-257 انتشارات آستان قدس رضوي 1366
[11] تاريخ عرب و اسلام ص32، ترجمه فخر داعي گيلاني، انتشارات گنجينه 1366 چاپ سوم
[12] تاريخ عرب و اسلام ص48-49 انتشارات گنجينه 1366 چاپ سوم
[13] تعبير صحيحتر واژه «امير المومنين» يا خليفه مي باشد. (مولف)
[14] ANNALS OF رضي الله عنهHصلي الله عليه وسلم صلي الله عليه وسلمARLY CALIPHAرضي الله عنهصلي الله عليه وسلم,Op.ciرضي الله عنه.p.283
[15] خاتم النبيين، اثر پرفسور عباس شوشتري مهرين ص434 چاپ چهارم 1362 موسسه عطايي (مترجم)

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

اهانت شیعه به حضرت فاطمه ی زهرا«س»

اهانت شیعه به حضرت فاطمه ی زهرا«س»

و در روایت دروغین دجالان می پندارند: «روزی فاطمه (ع) یقه عمر را گرفتند و
او را محكم به طرف خود كشیدند»[الكافی فی الاصول.] گفته اند: «اگر از آزار و
اذیت علی دست نكشی موهایم را پریشان می كنم و گریبانم را می درم»[ تفسیر
العیاشی ج 2 ص 67. الروضه من الكافی ج8 ص238]
شیعیان به هیچ كس رحم نمی كنند و مذهبی كه بر پایه ی كینه و تعصب شكل گرفته
باشد باید این چنین رسوا شود. براستی كه خدا بهترین مكركنندگان است.



* * * * * * * * * * * * * * * * * *


اهانت به دختر حضرت فاطمه«رض» در شیعه
ببینید شیعه برای اینكه دشمنی خود را با حضرت عمر«رض» نشان دهد به همسر
ایشان ام كلثوم«رض» كه دختر حضرت فاطمه «رض» هستند چه اهانتی می كنند و
چه حدیث دروغی را به امام جعفر صادق نسبت می دهند.ظاهرا در اینجا فراموش
كرده اند كه آزار فاطمه «رض» آزار رسول الله «ص» است یعنی هر چه به نفعشان
باشد باشد بیان می كنند ولی اگر با عقیده ی باطلشان جور در نیاید آن را نفی می كنند.
اما !!!
هنگامی كه امیرالمؤمنین علی «رض» دختر شان ام كلثوم را به نكاح
عمر بن خطاب دادند چرا دشمنی با اهل بیت را مانع این وصلت ندانستند!؟
ابو جعفر كلینی از امام صادق«رض» نقل می كند كه ایشان در باره آن
ازدواج فرمودند:« إن ذلك فرج غصبناه » !!!
-آن فرجی بود كه از ما غصب شد .(نعوذبالله.به حقیقت كه اهل بیت از چنین
نسبتهای دروغینی مبرا هستند!)
فروع كافی 2/141

آیا این است دوست داشتن اهل بیت ؟!!!



* * * * * * * * * * * * * * * * * *



توهین به امام حسن«رض» در شیعه
بدون لباس! :
-اهل كوفه- چنان ایشان را محاصره كردند ودائره را بر ایشان تنگ نمودند-نه
تنها لباسهایشان راكه حتی- جانماز را از زیر پایش كشیدند، سرانجام حضرت مجبور
شد شمشیرش را حمایل كند وبدون لباس بنشیند!!"
ارشاد شیخ مفید ص 190
آیا شایسته بود كه امام حسن مجتبی علیه السلام تا این حد مورد ظلم و ستم قرار
گیرد كه مجبور شود لخت مادرزاد جلو مردم بنشیند این است محبت اهل بیت!؟.



* * * * * * * * * * * * * * * * * *




توهین به حضرت رسول «ص» و حضرت فاطمه ی زهرا«رض» در شیعه
این مطلب را كه می نوشتم تنم می لرزید ولی برای آشنایی شما با عقاید باطل شیعه
آن را نوشتم.
از امام صادق –علیه السلام –روایت است كه:
« رسول خدا –صلی الله علیه وآله- تا صورت فاطمه را نمی بوسیدند نمی خوابیدند‍‍‍ »
بحار الانوار 43-44
« حضرت صورتشان را بین پستانهای او میگذاشتند، (و كان یضع وجهه بین ثدییها!)
بحار الانوار 43/87
فاطمه –سلام الله علیها - زن بالغه ای بود آیا باعقل جوردر می آید كه رسول الله-
صلی الله علیه وآله وسلم- صورتشان را بین . . . او بگذارند ؟! اگر این حال پیامبر
و فاطمه باشد پس بقیه باید چكار كنند ؟!!



* * * * * * * * * * * * * * * * * *
یك سوال منطقی
جعفر برادر حسن عسکری پدر امام غائب می گوید که برادرش فرزندی نداشته
است شیعه سخن او را قبول نمى كنند. چون – به گفتة آنها – او معصوم نیست
[الغیبة ص 106ـ 107]، و سپس ادعای عثمان بن سعید را که می گوید حسن
فرزندی داشته است قبول می کنند با اینکه عثمان هم معصوم نیست! این تناقض
چه توجیهی دارد؟!



* * * * * * * * * * * * * * * * * *



شیعیان با خود هم . . . ؟؟؟
شیعیان ما را می گویند كه شما با هم درگیرید و مثلا در مورد گرفتن دست ها در نماز با هم
اختلاف دارید!!!
اما از خود غافل اند كه اختلافاتشان بزرگ تر است :
شیعیان ادعا می کنند که باید امام با نص تعیین شده باشد[روایات زیادی در كافی و
بحارالانوار]؛ اگر چنین می بود فرقه هاى شیعه این همه در مورد امامت دچار
اختلاف نمی شدند، هر فرقه‌ای ادعا مى كند که نص درباره امام او آمده است! پس
چه چیزی می تواند این فرقه را از دیگر فرقه‌ها اولی قرار دهد؟! فرقه کیسانیه ادعا
مى كند که بعد از علی -رضی الله عنه- امام پسرش محمد بن الحنفیه است.اسماعیلیه
و زیدیه و اثنی عشری و غیره در شخص امامها اختلاف دارند!!!!!!!!


* * * * * * * * * * * * * * * * * *

نتیجه گیری مهم از تناقضات موجود در تشیع
در مسائل متعددی اقوال متناقض و متضادی از جعفر صادق نقل مى شود؛
تقریباً هیچ مسئله فقهی نیست مگر آن که از امام صادق در مورد آن دو قول نقل
مى شود که اغلب با هم متضاد و متناقض اند؛ به عنوان مثال چاه آبی که در آن
نجاستی بیافتد، یک بار امام صادق گفته است که چاه آب چون دریاست و هیچ چیز
آن را پلید و نجس نمى كند، و بار دیگر گفته است که همه آب چاه باید کشیده شود،
و بار دیگر گفته است هفت یا شش دلو آب از آن بکشند.
وقتی از یکی از علمای شیعه پرسیدند که راه بیرون رفتن از این تناقض و تضاد
چیست؟ گفت: مجتهد در میان این اقوال اجتهاد کند و یکی را ترجیح دهد، و اقوال
دیگر را تقیه بشمارد! به او گفته شد اگر مجتهد دیگری اجتهاد کرد و قول دیگری
غیر از آن قول را ترجیح داد در مورد اقوال دیگر چه بگوید؟ گفت: همان‌ چیز را
بگوید، یعنی بگوید که اقوال دیگر تقیه بوده اند! به او گفته شد پس همه مذهب
نسبت داده شده به جعفر الصادق از بین رفت!! چون هر مسئله‌ای که به او نسبت
داده مى شود احتمال آن می رود که از روی تقیه آن را گفته باشد، چون علامتی
نیست که بوسیلة آن تقیه را از آنچه تقیه نیست تشخیص بدهیم!!!!!!!!!!!!

۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

خطبه ای زیبا از حضرت علی در باره هم دامادش حضرت عثمان ذی النورین

خطبه ای زیبا از حضرت علی در باره هم دامادش حضرت عثمان ذی النورین
خطبة:/ 163- ومن كلام له u لما اجتمع الناس شكوا ما نقموه على عثمان وسألوه مخاطبته لهم واستعتابه لهم فدخل عليه فقال: إِنَّ النَّاسَ وَرَائي، وَقَدِ اسْتَسْفَرُوني بَيْنَکَ وَبَيْنَهُمْ، وَوَاللهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَکَ! مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ، وَلاَ أَدُلُّکَ عَلَي أَمْر لاَ تَعْرِفُهُ، إِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ، مَا سَبَقْنَاکَ إِلَي شَيْءٍ فَنُخْبِرَکَ عَنْهُ، وَلاَ خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ، وَقَدْ رَأَيْتَ کَمَا رَأَيْنَا، وَسَمِعْتَ کَمَا سَمِعْنَا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ الله ص کَمَا صَحِبْنَا. وَمَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَلاَ ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَي بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْکَ، وَأَنْتَ أَقْرَبُ إِلَي رَسُولِ اللهِ ص وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا، وَقَدْ نِلْتَ مَنْ صَهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالاَ. فَاللهَ اللهَ فِي نَفْسِکَ! فَإِنَّکَ ـ وَاللهِ ـ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَميً، وَلاَ تُعَلّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَإِنَّ الْطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ، وَإِنَّ أَعْلاَمَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ. فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِاللهِ عِنْدَ اللهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِيَ وَهَدَي، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَأَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً، وَإِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَهَا أَعْلاَمٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ، لَهَا أَعْلاَمٌ، وَإِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَاللهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً، وَأَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً. وَإِني سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ص يَقُولُ: «يُؤْتَي يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَلَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَلاَ عَاذِرٌ، فَيُلْقَي فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا کَمَا تَدُورُ الرَّحَي، ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا». وَإِني أَنْشُدُکَ اللهَ ألَّا تَکُونَ إِمَامَ هذِهِ الْأُمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ کَانَ يُقَالُ: يُقْتَلُ فِي هذِهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتَالَ إِلي يَوْمِ الْقُيَامَةِ، وَيَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا، وَيَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا، فَلاَ يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ، يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً، وَيَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً.
«همانا مردم پشت سر من هستند، مرا ميان تو و خودشان ميانجي قرار داده‏اند، به خدا نمي‏دانم با تو چه بگويم؟ چيزي را نمي‏دانم که تو نداني، تو را به چيزي راهنمايي نمي‏کنم که نشناسي، تو مي‏داني آنچه ما مي‏دانيم، ما به چيزي پيشي نگرفته‏ايم که تو را آگاه سازيم، و چيزي را در پنهاني نيافته‏ايم که آن را به تو ابلاغ کنيم. ديدي چنانکه ما ديديم، شنيدي چنانکه ما شنيديم، با رسول خدا ص بودي چنانکه ما بوديم، پس ابوقحافه (ابابکر) و پسر خطاب، در عمل به حق، از تو بهتر نبودند، تو به رسول خدا ص در خويشاوندي از آن دو نزديکتري، و داماد او شدي که آنان نشدند. پس خدا را خدا را پروا کن، سوگند به خدا! تو کور نيستي تا بينايت کنند، نادان نيستي تا تو را تعليم دهند، راهها روشن است، و نشانه‏هاي دين برپاست، پس بدان که برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است که خود هدايت شده و ديگران را هدايت مي‏کند، سنت شناخته‏شده را برپا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند، سنتها روشن و نشانه‏هايش آشکار است، بدعتها آشکار و نشانه‏هاي دين برپاست، پس بدان که برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است که خود هدايت‏شده و ديگران را هدايت مي‏کند، سنت شناخته شده را برپا دارد، و بدعتها آشکار و نشانه‏هاي آن برپاست. و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگري که خود گمراه و مايه گمراهي ديگران است، که سنت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترک شده را زنده گرداند. من از پيامبر خدا ص شنيدم که گفت: (قيامت رهبر ستمگر را بياورند که نه ياوري دارد و نه کسي از او پوزش خواهي مي‏کند، پس او را در آتش جهنم افگنند، و در آن چنان مي‏چرخد که سنگ آسياب، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير کشيده شود) من تو را به خدا سوگند مي‏دهم که امام کشته‏شده اين امت مباشي، چرا که پيش از اين گفته مي‏شد. در ميان اين امت، امامي به قتل خواهد رسيد که در کشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و کارهاي امت اسلامي با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا که حق را از باطل نمي‏شناسند، و به سختي در آن فتنه‏ها غوطه‏ور مي‏گردند».

مجموعه‌ای از سخنان راجع به نقل اجماع امت اسلامی بر تکفیر رافضی‌ها

مجموعه‌ای از سخنان راجع به نقل اجماع امت اسلامی بر تکفیر رافضی‌ها
**************************
1- ابو زرعه[1] و ابو حاتم رازیان[2] می‌گویند : «دانشمندان همه مناطق، از حجاز و عراق و شام و یمن را دیده‌ایم که باورشان بر این بوده که رافضی‌ها، از اسلام به دورند».[3]
----------------------------------------------------------------
[1]- ذهبی راجع به وی می‌گوید : «او امام، سرور حافظان، عبیدالله بن عبدالکریم بن یزید بن فروخ، محدث ری است». در سال 200 هجری به دنیا آمده است. امام احمد درباره‌اش می‌گوید : «این جوان ششصد هزار حدیث را حفظ کرده است» وی در سال 264 هجری وفات یافت.
[2]- ذهبی راجع به وی می‌گوید : «او محمد بن ادریس بن منذر، امام، حافظ، ناقد، شیخ محدثان، حنظلی، غطفانی است .... او از جمله علمای متبحر بود؛ به سرزمین‌ها و شهرهای مختلف مسافرت نمود؛ کتاب‌های مختلفی را گردآوری و تصنیف نمود؛ راویان را جرح و تعدیل نمود و روایات را صحیح و معلول دانست». در سال 195 هجری به دنیا آمد. خطیب می‌گوید : «ابو حاتم، یکی از امامان حافظ بود». وی در سال 277 هجری وفات یافت.
[3]- لالکائی آن را در کتاب «شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة» هنگام ذکر عقیده امام ابوحاتم و امام ابوزرعه نقل کرده است.
***********************************
2- ابن حزم ظاهری[1] می‌گوید : «در بین هیچ یک از فِرَق منتسب به اسلام اختلافی نیست که عمل به آنچه در قرآن آمده واجب است ... و تنها عده‌ای از غلات رافضی در این زمینه مخالفت نموده‌اند. آنان کافر به آن هستند و در نزد همه مسلمانان مشرک‌اند[2].
--------------------------------------------------
[1]- ذهبی می‌گوید : «او امامی بی‌نظیر، متبحر، آگاه به فنون و معارف اسلامی، ابو محمد، علی ابن احمد بن سعید بن حزم، فارسی الاصل، سپس اندلسی، قرطبی، فقیه، حافظ، متکلم، ادیب، وزیر، ظاهری و صاحب تصانیف متعددی است... او دارای ذکاوت و هوشی سرشار، ذهنی تیز، و کتاب‌های باارزش زیادی است». در سال 384 پا به عرصه وجود گذاشت. عز بن عبدالسلام درباره‌اش می‌گوید : «در میان کتاب‌های اسلامی هیچ کتابی را به مانند «المحلی» ابن حزم در علم ندیده‌ام». وی در سال 456 هجری از دنیا رفت.
[2]- الإحکام فی اصول الأحکام، باب دهم، در خصوص عمل به آنچه در قرآن آمده است.
*************************************
3- ابو سعد سمعانی[1] می‌گوید : «امت اسلامی بر تکفیر امامیه اتفاق نظر دارند؛ زیرا آنان معتقد به گمراهی صحابه‌اند و اجماع آنان را انکار می‌نمایند و صحابه را به چیزهایی منسوب می‌کنند که در شأن ایشان نیست».[2]
-----------------------------------------------------------
[1]- ذهبی می‌گوید : «او امام و حافظ و بزرگ، بی‌نظیر، ثقه و مورد اطمینان، محدث خراسان، ابو سعد عبدالکریم ... تمیمی، سمعانی، خراسانی، مروزی، و صاحب تصنیفات زیادی است». در سال 506 هجری به دنیا آمد. ابن نجار درباره‌اش می‌گوید : «از افراد معتمد شنیده‌ام که تعداد استادان ابو سعد، هفت هزار نفر بود». وی به سال 562 هجری وفات یافت.
[2]- الانساب، باب زای و یاء، زیدی.
***************************************
5- ملاعلی قاری[1] می‌گوید : «... رافضه، خوارج زمان ما هستند، چون آنان معتقد به کفر اکثر صحابه صرف نظر از سایر اهل سنت و جماعت‌اند. آنان بنا به اجماع علما کافرند».[2]
-------------------------------------------------------
[1]- شوکانی می‌گوید : «او شیخ ملاعلی قاری بن سلطان بن محمد هروی، حنفی است. در شهر هرات به دنیا آمد و سپس به مکه هجرت نمود و در آنجا سکنی گزید. و از جماعتی از محققان مانند ابن حجر هیتمی کسب علم نمود». عصامی راجع به او می‌گوید : «وی جامع علوم نقلی و عقلی است. متبحر و آگاه در سنت نبوی است. یکی از علمای برجسته و مشهور می‌باشد». وی به سال 1014 هجری وفات یافت.
[2]- مرقاة المفاتیح، حدیث «ایما رجل قال لأخیه : کافر، فقد باء بها أحدهما».
***********************************
6- ابو سعود عمادی[1] می‌گوید : «دانشمندان مناطق مختلف بر مباح بودن قتلشان(یعنی قتل روافض) اتفاق نظر دارند، و هر کس در کفرشان شک نماید، کافر است. از نظر امام اعظم (ابوحنیفه) و سفیان ثوری و اوزاعی آنان هر گاه توبه کنند و از کفر به سوی اسلام باز گردند، از قتل نجات می‌یابند. و امید است که مورد عفو و بخشش قرار گیرند همانند دیگر کفار که وقتی توبه می‌کنند؛ اما از نظر امام مالک و شافعی و احمد بن حنبل و لیث بن سعد و سایر علمای بزرگ، توبه‌شان پذیرفته نمی‌شود و اسلام آوردنشان هیچ اعتباری ندارد و به عنوان حد کشته می‌شوند».[2]
------------------------------------------------
[1]- ابوسعود، محمد بن محمد بن مصطفی عمادی، از دانشمندان ترک است که بعداً عرب شده است. در نزدیکی قسطنطنیه به سال 898 هجری به دنیا آمد. و در شهرهای متعددی درس خوانده و تدریس نموده است. در شهر «بروسه» و سپس در قسطنطنیه مسئولیت قضاوت را به عهده گرفت و همچنین فتوا می‌داد. وی در نزد سلاطین عثمانی ابهت و منزلت خاصی داشت. ابو سعود عمادی به سال 982 درگذشت.
[2]- العقود الدریه فی الفتاوی الحمدانیة، اثر ابن عابدین، باب «الردة و التعزیر».
***********************************
7- ابوثناء آلوسی[1] می‌گوید : «آنچه که امروزه از شیعه می‌دانیم این است که آنان به کفر صحابه تصریح می‌کنند، چون به گمان آنان صحابه نص پیامبر(ص) را کتمان نموده و پس از وفات پیامبر(ص) با حضرت علی(رض) بیعت نکردند آن گونه که با ابوبکر(رض) بیعت کردند. همچنین آنان به بغض و دشمنی با صحابه و جایز دانستن اذیت و آزار و ناسزاگویی به آنان، و انکار خلافت خلفای راشدین و سب و لعن آنان تصریح می‌کنند. و همه مذاهب چهارگانه یعنی احناف و مالکی‌ها و شافعی‌ها و حنبلی‌ها متفق‌اند که هر کس چنین اوصافی داشته باشد، کافر است».[2]
--------------------------------------------
[1]- ابوثناء، شهاب الدین محمود آلوسی (آلوسی منسوب به یکی از روستاهای انبار است) بغدادی، حسنی، صاحب تفسیر «روح المعانی» است. او شافعی مذهب بود اما در مسائل زیادی از ابوحنیفه تقلید می‌کرد. از طرف دولت عثمانی به عنوان مفتی احناف تعیین شد. سال 1217 هجری به دنیا آمد و به سال 1270 هجری وفات یافت.
[2]- الاجوبة العراقیة علی الاسئلة اللاهوریة، فصل سوم.
*************************

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

عقیده امامت

عقیده امامت

عقیده امامت اصل الاصول وبنیاد شیعه می باشد .
درکتب شیعه اگر چه عقیده امامت را مرتبه پنجم داده اند ولی اصل الاصول عقایدشان امامت است .
1 – توحید
2- نبوت
3- معاد
4 – عدل
5- امامت
تمام کتب شیعه امامت را در مرتبه پنجم قرار می دهند ولی طوری که از کتب آن ها مترشح می شود که آن ها این عقیده را بنیاد مذهب خود می دانند شیخ حلی آغاز کتاب خود با این الفاظ شروع می کند : منهاج السنه جلد 1 صفحه 16
أما بَعدفَهذِه رِسالَه شَرِیفَه ، ومقا له لطیفه اشتملت علی اهم المطالب فی احکام الدین واشرف مسایل المسلمین وهی مسئله الامامه التی یحصل إدراکها نیل درجه الکرامه وهی احد ارکان الایمان المستحق بسسب الخلود فی الجنان والتخلص من غضب الرحمن فقد قال رسول الله ( من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه .
( منهاج السنه جلد 1 صفحه 16)
خلاصه مطلب این است که : این رساله بر مسئله ای مشتمل است یعنی مسئله امامت . واین مسئله مهمتری حکم دین است و در مسایل اسلامی از همه اشرف تر می باشد و مدار سعادت اخروی وخلود فی الجنه بر همین است وبغیر از معرفت آن از دنیا رفتن مطابق با موت جاهلیت است .
حتی از این هم مهمتر بلکه عقیده توحید وعدل تمهیدی برای نبوت . ونبوت را هم تمهیدی برای امامت می دانند ( منهاج السنه جلد 1 صفحه 30 )
وعقیده دارند که برای امامت از تمام انبیاء عهد گرفته شده است و امامان شیعه در این موضوع صد ها روایت نقل کرده اند که برای اثبات آن به یکی از آن ها اکتفا می نماییم بحار الانوار کتاب الامامه باب تفضیلهم علی الانبیاء می نویسد که :
الحسن بن ابی الحسن الدیلمی باسناده عن فرج بن ابی شیبه قال سمعت ابا عبدالله وقد تلا هذه الآیه : (( وَإذ أَخَذَاللهُ مِثاقَ النَّبِیِّن لَما آتَیتُکُم مِن کِتاب وَ حِکمَه ثُمَّ جَآءَ کُم رَسُول مُصَدِّق لما مَعَکُم لَتُومِنُنَّ بِه )) ولم یبعث الله نبی اولا رسولا الا واخذ علیه المیثاق لمحمد با لنبوه ولعلی با الإمامه .
( بحار الانوار جلد 6 صفحه 20 )
ترجمه : امام جعفر آیه 74 سوره آل عمران را تفسیر نموده در باره تفسیر ( لَتُومِنُنَّ بِه ) فرمود مراد از این این است که انبیاء کرام را حکم داد که بر رسول الله ایمان بیاورید و منظور از ( لَنَنصُرَنَّه ) این است که وصی رسول اکرم یعنی حضرت علی را نصرت بکنید وامام جعفر فرمودند که هر نبی را که الله تعالی فرستاده به نبوت حضرت رسول وامامت حضرت علی از آن ها عهد گرفته است .
واین مسئله را هم به امامان منسوب می کند که آن ها گفته اند که انسان فقط بر عقیده امامت مکلّف است و در این باره علامه کلینی در اصول کافی کتاب الحجه باب التسلیم وفضل المسلمین هفت روایت می نویسد که اولین روایتش را ما درج می کنیم .
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عیسی ، عن بن سنان ، عن بن مسکان عن سدیر قال : قلت لابی جعفر انی ترکت موالیک مختلفین یتبره بعضهم من بعض : قال : فقال وما انت وذاک . انما کلف الناس ثلاثه . معرفه الائمه والتسلیم لهم فیها ورد علیهم والرد الیهم فیما اختلفو ا فیه .
( اصول کافی جلد 1 صفحه 390 )
ترجمه :سدیر می گوید من به امام باقر عرض کردم که من شیعه ها را در حالتی ترک کردم که با هم اختلاف داشتند وبر هم دیگر تبرّا می کردند .فرمود تو چکار داری مردم فقط به سه چیز مکلف هستند .
1 – شناخت ائمه
2 – قبول کردن حکمی که از طرف ائمه باشد
3 – وبر هر حرفی که اختلاف است آن را حواله ائمه کردن
نقطه آغاز افتراق واختلاف شیعه واهل سنت مسئله امامت است
اگر چه بین اهل سنت وشیعه اختلافات فقهی وعقیدتی زیادی وجود دارد ولی اگر کمی تأمل نماییم می بینیم که نقطه آغازین تمام اختلافات مسئله امامت است اهل سنت معتقد هستند که بعد از رسول اکرم فریضه قیادت ویربراهی امت را چهار صحابی جلیل القدر به ترتیب انجام داده اند که به آنها خلفاء راشدین می گویند .و مذهب شیعه بسم الله مذهب خود را بر این اساس قرار داده که بعد از رسول اکرم امام بر حق حضرت علی است واوست که وصی رسول است وخلافت بلا فصل حق او بوده وصحابه از وصیت پیامبر سر پیچی کرده وشخصی را که پیامبر برای امت انتخاب کرده بود اورا گذاشته ودیگر ی را خلیفه نمو دند ونامزد اصلی رسول را به درجه چهارم رساندند .
الغرض ابتداء شیعییت از نظریه امامت شروع می شود همان طوری که علامع حلی در کتابش منهاج الکرامه این نقطه آغازین را نشاندهی نموده است .
وان لما بعث الله محمدا قال بثقل الرساله ونص علی ان الخلیفه بعده علی بن ابی طالب ...............ثم علی بن ابی طالب لمبایعه الخلق له . ( منهاج السنه جلد 1 صفحه 30 )
حاصل ترجمه : رسول اکرم بعد از خود حضرت علی را به عنوان خلیفه مقرر کرده بود وبعد از آن به ترتیب یازده امام دیگر را ..ولی اهل سنت می گویند که بعد از رسول اکرم ابوبکر خلیفه بوده وبعد از آن عمر وبعد از او عثمان وبعد از آن علی .
تمام اصول وفروع شیعه براساس امامت است .
نزد اهل سنت ادله احکام به ترتییب چهار مورد هستند.
1 – کتاب الله
2 – سنت رسول الله
3 – اجماع امت
4 – اجتهاد وقیاس مجتهدین امت
اما در نزد اهل تشیع دلایل احکام فقط سه تا هستند .
1 – کتاب الله
2- سنت رسول الله
3- اقوال وارشادات ائمه
نزد شیعه بغیر از امام اجماع باطل است واگر با دقت در اقوال شیعه نظری بیندازیم در نزد آنان مرجع هر سه دلیل فقط اقوال ائمه است مثلا هر آیت قرآن باید به تایید امام برسد اگر ائمه بگویند که این آیت اینجوری بوده بنا به قول امام قبول کردن آن ضروری است که ((این مسئله در مباحث آینده مورد بررسی قرار می گیرد)).
خلاصه این که قرآن کلام الهی است ولی قرآن برای اثبات خود نیاز به اقوال ائمه دارد و کلام الهی بودن آن موقوف به تصدیق وتصویب ائمه می باشد .
واقوال نبی کریم (ص ) هم زمانی اعتبار دارند که به تایید امام برسند ویا موافق با قول امام باشند و چون که صحابه نزد آنان عادل نیستند روایات آنان زمانی اعتبار دارند که موافق با قول ائمه باشند ویا از ائمه روایت شده باشند واگر روایت صحابی به تایید امام نرسید ساقط الاعتبار است چنانچه ملا باقر مجلسی در بحار الانوار جزئ دوم کتاب العلم باب (28) آورده است که :
ماترویه العامه من اخبارالرسول (ص) وان الصحیح من ذالک عندهم علیه السلام والنهی عن الرجوع الی اخبارالمخالفین وفیه ذکرالکاذبین .
( بحارالانوار...جلد 2 صفحه 214 )
از روایاتی که غیر شیعه روایت کرده اند روایتی صحیح است که نزد ائمه باشد ورجوع کردن بطرف روایات مخالفین ممنوع است .
در این باب 14 روایت نقل شده است که روایات تایید نشده توسط ائمه ساقط الاعتبارند .
واز تمام این امور قطع نظر کرده لقب شیعه امامیه خود دلیلی براین مسئله است که نشان امتیازی شیعه عقیده امامت است چون هر فرقه ای خود را به لقبی ملقب می کند که نشان اعتقادی ونظریاتی انان را به نمایش بگذارد مثلا لقب اهل السنه والجماعه نشانگر این است که قطب اعتقادات آنان ( ما انا علیه واصحابی ) است ومدار اعتقادات واعمال واخلاق آنان سنت نبوی وسنت اصحاب پیامبر است . ومعتزله خود را اصحاب التوحید والعدل می نامند چون به خیال آنان فلسفه اعتقادی انان حول توحید وعدل می چرخد وشیعه خود را به امامیه واثنا عشریه ملقب می کنند وهر شخصی می فهمد که تمام اعمال واخلاق واصول وفروع شیعه حول محور وقطب امامت می چرخد .
پس چون ریشه تمام اعتقادات واعمال واخلاق شیعه امامت است ونقطه آغزین اختلاف با تمام امت همین مسئله امامت است ما برآن شدیم که مسئله امامت را بصورت کامل ومدلل از دلایل شیعه بررسی بنماییم تا حقیقت امامت برای امت مسلمان روشن گردد لذا این موضوع را کاملا دنبال نمایید تا ازحقیقت امامت آگاهی بیابیم . منتظر مباحث بعدی امامت باشید وبا نظرات خودتان مرا راهنمایی بنمایید .
عقیده امامت 2
موجد عقیده امامت عبدالله بن سبای یهودی است .
مهم ترین عقیده اهل تشیع همان طور که در مبحث اول بررسی شد عقیده امامت است واین عقیده را از تمام عقاید باارزش تر ومهم تر می دانند حتی ایمان آنان بدون این عقیده ارزشی ندارد در حالی که درمورد عقیده امامت در قرآن هیچ گونه آیه ای که دلالت بر امامت بکند وجود ندارد و بعد از گذشت 25 سال از وفات نبی اکرم ( ص ) این بدعت شروع شد وشیطان با همکاری شخصی به نام عبدالله بن سبا این عقیده را ایجاد نمودند وگروهی را از اسلام جدا کرده در گودال های شرک وامام پرستی انداختند.وهمانطور که در کتب شیعه ها آمده این عقیده برای اولین بار توسط همین شخص ایجاد شده است .
چنانچه علامه مامقانی وملاباقر مجلسی در کتاب بحارالانوار به نقل از رجال کشی می نویسد که :
وذکر بعض أهل العلم ان عبدالله بن سبا کان یهودیا فاسلم ووالی علیا علیه السلام وکان یقول وهو علی یهودیته فی یوشع بن نون وصی موسی با ا لغلو فقال فی اسلامه بعد وفات رسول الله فی علی مثل ذالک .
( بحارالانوار ....ج 25 ....ص 287 )
بعضی از اهل علم ذکر کرده اند که عبدالله بن سبا یهودی بود ه واسلام را قبول کرد وقایل بر ولایت حضرت علی شد واو در زمان یهودیت خود در مورد یوشع بن نون غلو نمود واو را وصی موسی می دانست وبعد از قبول اسلام این غلو را در مورد حضرت علی اظهار نمود و بعد از وفات پیامبر ( ص ) علی را وصی او می دانست ..
وکان اول من أشهر بالقول بفرض امامه علی وأظهر البرائه من أعدائه وکاشف مخالفیه وأکفرهم . فمن ههنا قال من خالف الشیعه أصل التشیع والرفض مدخوذ من الیهودیه .
( بحار الانوار ....ج 25 .... ص287 )
این اولین کسی است که اعلام کرد که امامت حضرت علی فرض است واز دشمنان حضرت علی ابراز بیزاری نمود ومخالفین حضرت علی را کافر قرار داد . وبنا به همین مسئله بعضی از مخالفین شیعه می گویند که تشیع وروافض زاییده ی یهودیت هستند .
ضمنا علامه کشی یکی از اکابر شیعه در قرن چهارم است که برای اولین با ر در مورد دسماء الرجال دو کتاب رجال کشی ورجال نجاشی را تأ لیف نمود ورد مورد تألیفات او ملا باقر مجلسی می نویسد که :
وکتابا الرجال علیهما مدارالعلماء الأخیار فی الأعصار والأمصار .
( بحار الانوار ...ج 1 .... ص 33 )
دو کتاب علامه کشی مورد پسند تمام علماء اخیار در تمام زمانه ها هستند .
پس کسی که مدار علماء شان بر آن می چرخد خود اعتراف می کند که سنگ بنیاد نظریه امامت از یهودیت به تشیع وارد شده وپیشوای اهل تشیع در عقیده امامت شخصی بنام عبداله بن سبای یهودی می باشد .اگر الآن علماء شیعه کفران نعمت می کنند ومرشد اول خود را انکار می کنند و یا طفره می روند چه کنیم که جهل را علاجی نیست . والله تعالی می دانسته که جاهل علاج نمی شود به همین خاطر حکم داده که وقتی شما سروکارتان با جاهلی افتاد شما کوتاه بیایید .( إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما ) .
واین مسئله چیزی است که هم علماء سنی وهم شیعه ها اعتراف به آن می کنند که موجد اول عقاید امامت وعصمت همین شخص منافق بوده است و علامه بن تیمیه رحمه الله در کتاب منهاج السنه می نویسد .
اول من ابتدع الرفض والقول باالنص علی علی وعصمته کان منافقا زندیقا اراد الفساد دین الاسلام .
( منهاج ا السنه ... ج 3 . ص 261 )
ادعایی که اعل تشیع در مورد امام معصوم علیه اهل سنت می کنند در اصل اختراع یک فرد زندیق و منافق است ( عبدالله بن سبای یهودی ) .
عقایدی را که توسط این فرد ملون ایجاد شده وسر لوحه مذهب اهل تشیع قرار گرفتند عبارتند از .
1 – افضلیت حضرت علی از شیخین
2 – خلافت حق بلا فصل حضرت علی است .
3 – امامت فرض وائمه معصوم هستند .
و این عقاید اصولی ترین عقاید شیعه هستند یعنی اصول مذهب شیعه ساخته یک فرد منافق یهودی است که بنیه ی این مذهب بر تخریب اسلام بنا شده است .در حالی علماء معاصر شیعه این عقاید را تبلیغات می کنند که خود ائمه از این فرد واین عقاید ابراز بیزاری کرده اند .همان طور که ملا باقر مجلسی در کتاب خود بحار به نقل از امام جعفر صادق می نویسد که :
وکان امیر المومنین أصدق من برأالله من بعد رسول الله وکان اللذی یکذب علیه ویعمل فی تکذییب صدقه بما یفتری علیه من الکذب عبدالله بن سبا لعنه الله .
( بحار الانوار ... . ج 2 ... ص 217 )
امام جعفر می فرماید حضرت علی بعد از پیامبر راستگو تر بود ولی شخصی پشت سر او دروغ می ساخت وآن قدر دروغ درست کرد که راست را دروغ ثابت کرد او عبدالله بن سبا بود الله تعالی او را لعنت کند وتمام دروغ هایی که بر علیه امیر درست می کرد همین عقایدی هستند که الآن گل سر سبد مذهب شیعه قرار گرفتند ..
ودر جایی دیگر به نقل از امام زین العابدین نقل کرده می نویسد که :
لعن الله من کذب علینا انی ذکرت عبدالله بن سبا فقامت کل شعره فی جسدی لقد إدعا امرا عظیما ما له لعنه الله .
( بحار الانوار ...... ج 25 ..... ص 286 )
لعنت خدا بر کسی که علیه ما دروغ می گوید وقتی که عبدالله بن سبا را یاد می کنم موی بدن من سیخ می شوند او ادعای بزرگی نمود الله تعالی او را لعنت کند ..
وخصوصا فاضل محشی بحار الانوار در حاشیه آن جمله قشنگی می نویسد که ذکر آن خالی از لطف نیست او می نویسد که :
کان قبل ذالک یتقون ولا یقولون علانیه تلک الامور فظهر وترک التقیه وأعلن القول بذلک القول بکفر المخالفین من مختصاته لعنه الله علیه .
( بحار الانوار .... ج 25 ....... ص 287 )
قبل از عبدالله بن سبا تقیه می کردند واموری مانند ( وصی بودن حضرت علی ، أحقّ بالإمامت وأفضلیت علی ) را بصورت علنی نمی گفتند لیکن این ملعون تقیه را رها کرده وذکر این موارد را بصورت علنی شروع کرد . ومخالفین علی را به کفر منصوب کردن یکی از مختصات اوست الله تعالی اورا لعنت کند .
بله دوستان خدا لعنت کند کسی را که در این مورد تقیه را رها می کند وعلانیه این عقاید را تبلیغات می کند این جمله زیبا از کتاب خودشان برای خودشان می باشد در قرآن هم بعضی قرآن تلاوت می کنند و خود بر خود لعنت می فرستند واین قوم هم خود برای خودشان واهل بیتشان وعلمایشان لعنت می فرستند وجالب این که یکی از مختصات این لعنت شده این است که مخالفین علی را که آن ها اهل سنت را می دانند منسوب به کفر می نمایند در حالی که لعنت ائمه بطرف خودشان می باشد .
پس بدانیم که اساسی ترین اصول مذهب شیعه ساخته شخصی منافق به نام عبدالله بن سبا ی یهودی است که بر اساس همین سه اصل در مورد وصایت وامامت وافضلیت وعصمت ائمه علماء شیعه هزاران روایت دروغین وجعلی بنا کردند وبه طرف ائمه منسوب می کردند و رد حق ائمه آن قدر غلو نمودن که حتی آنان را از انبیاء هم بالا تر قرار دادند و حتی مداحان بی ترمز ملعون ائمه را از خدا هم بالاتر قرار می دهند لعنت الله تعالی بر این گروه غالی که با غلوشان اسلام را تخریب وامت اسلام را تکه تکه کردند ..
مطلب را دنبال کنید ادامه دارد ودر آینده در مورد غلویات شیعه بصورت جداگانه ومفصل ومستند بحث خواهیم نمود .
موفق باشید .