۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه


توضيحي پيرامون نام اين كتاب
عوام و بازاريها در ايران در پاسخ مدعي، مثلي مي‌آورند با اين مضمون:
اگر چنين و چنان شد من ريش و سبيل خودم را مي‌تراشم و به جاي آن سرخاب و سفيدآب مي‌مالم. هر چند من در تمامي اين تحقيق از مراتب ادب اسلامي خارج نشدم ولي با كمال معذرت از آقايان خوارج حزب اللهي من نيز در صورتي كه آخوندها فقط به 10% سؤالات اين تحقيق، پاسخي عقلي و منطقي و قرآني و منطبق با شواهد مسلم و متواتر و معتبر تاريخي بدهند، حاضرم چنين كنم!!


سؤال 1:
پس از رحلت نبی اکرم ص انصار و مهاجرین در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و با شورای ایجاد شده، حضرت ابوبکربه خلافت برگزیدند.
روافض دائم بر این تجمع صحابه زبان اعتراض می‌گشاید و آنرا توطئه­ای علیه حضرت علی جهت غصب خلافت الهی می‌داند!!
چنانچه به علما و مراجع رافضی بگویی چرا حضرت علی در سقیفه حاضر نشد تا از حق خود دفاع کند؟ در پاسخ می‌گویند که حضرت علی مشغول تدفین و غسل دادن پیامبر اسلامص بوده و داشته به وصیت ایشان عمل می نموده و بنابراین نتوانسته در سقیفه بنی ساعده حاضر شود (و در معقول‌ترین حالات می‌گویند ایشان نمی‌دانستند، که در این صورت مساله علم غیب و سایر قضایا پیش می‌آید!) و اما سوال ما این است:
چرا امام حسین حج خود را رها کرد و آنرا نیمه تمام گذاشت تا به دعوت مردم کوفه به آنجا برود و به زعم شما خلافت الهی خود را از یزید غاصب پس بگیرد؟!! حضرت علی هم می‌توانست غسل و تدفین نبی اکرمص را رها کند و به سقیفه برود تا از حق الهی خود دفاع کند. آیا فریضه حج، کمتر از غسل پیامبرص بود که دیگری نیز می‌توانست آنرا انجام دهد؟
چنانچه پاسخ دهند که حضرت علی داشته به وصیت پیامبرص عمل می‌کرده است در پاسخ می‌گوئیم که وصیت و امر الهی در این مهمترین اصل دین (ولایت و خلافت به زعم شما) مهمتر است یا تدفین و غسل دادن بدن پیامبرص؟!! شما امامت و خلافت حضرت علی را دستوری الهی و بسیار مهم می‌دانید و حتی فجایعی چون عاشورا و شهادت امامان و غیبت امام زمان و گمراهی مسلمین امروزی را بخاطر همان غصب خلافت در سقیفه می‌دانید، خوب جلوگیری از به وجود آمدن این همه انحرافات در اسلام، مهمتر بوده یا غسل دادن پیامبرص؟!!! آیا هیچکس دیگر در آنجا نبود که پیامبر را غسل کند؟
ما می‌دانیم که پیکر پیامبرص پس از سه روز دفن می‌گردد و بنابراین حضرت علی می‌توانسته براحتی به سقیفه برود و سپس برای غسل و تدفین پیامبرص بازگردد.
حتی حضرت علی می‌توانسته لااقل یک نایب از جانب خود به سقیفه بفرستد تا از حقش دفاع کند یا حتی خود به سقیفه می رفت و یک نایب در خانه پیامبرص می‌گذاشت، ولی هیچکدام از این کارها انجام نشده است.
امام حسین حج خود را رها می‌کند، حج که عبادت و عملی فردی است، ولی تدفین پیامبرص را دیگران نیز می‌توانسته اند انجام دهند.
به عقیده رافضیان، حضرت علی مجهز به علم غیب بوده و بنابراین به راحتی و از قبل می‌توانسته متوجه توطئه صحابه شود و با تدبیری هوشمندانه و با استفاده از امدادهای غیبی و علم بی نهایت ولایت و کمک فرشتگان و کرامات و معجزات بیشمار و داشتن علوم گذشته و آینده، جلوی غصب خلافت الهی در سقیفه را بگیرد و چنانچه علمای رافضی طبق معمول بگویند که امام، همه جا به علم غیب خود رجوع نمی‌کند!! (یک طنز عجیب!) در پاسخ می‌گوئیم می‌شود بفرمائید چه جایی مهمتر از اینجا
می‌باشد؟!! چطور امام زمان شما در وسط بیابان برای یک نفر شیعه ظاهر می‌شود؟!! و یا امامان دیگر برای یک نفر شیعه انواع کارها و معجزات عجیب را انجام می‌دهند؟!! ولی در جایی به این مهمی که خلافت برای همیشه غصب می‌شده و باعث فجایعی چون عاشورا و شهادت امامان و گمراهی امت اسلامی می‌شده، می‌بینیم که حضرت علی از علم خود استفاده نکرده؟!! آیا لطیفه ای به این بامزگی شنیده بودید؟!!!! شما فقط سه پاسخ دارید یا بگویید حضرت علی نمی‌دانسته که علم غیب و عصمت منتفی می‌شود (ضمنا این سؤال پیش می‌آید که چطور ابوبکر و عمر که کنار علی بودند فهمیدند؟) و یا بگویید می‌دانسته ولی نرفته که می‌فهمیم خلافتی در کار نبوده! یا اینکه بگویید شستن پیکر پیامبر اسلام ص (که صدها نفر دیگر برای اینکار صف کشیده بودند!) مهمتر بوده که من فکر نمی‌کنم در عصر حاضر، مغز مردم چنین پاسخهایی را قبول کند!

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

ماجرای غدير خم و رابطه آن با اصل امامت

پیامبر خدا (ص) سپاهی را به فرماندهی خالد بن الولید به یمن فرستاد و غنائم زیادی بدست آوردند. پیامبر (ص) علی بن ابی طالب (رض) را فرستاد تا خمس غنائم را اجرا کند و بقیه را تقسیم نماید. او از این کار فارغ شد در حالی که خسته به نظر می‌رسید. بریده می‌گوید: گفتیم ای ابالحسن این چیست؟ گفت: این جاریه به نام وصیفه جزو اسراء بود که در تقسیم به سهم اهل بیت پیامبر (ص) و سپس به سهم خانواده علی رسید. خالد بن الولید در نامه‌ای ماجرا را برای پیامبر (ص) نوشت. حضرت علی (رض) از یمن خارج شد. همراهان از او خواستند تا شتران خودشان را استراحت بدهند و بر شتران به غنیمت گرفته شده سوار شوند. علی (رض) آنان را منع کرد. سپس علی (رض) جانشینی برای خود تعیین کرد و خودش زودتر رفت تا به مراسم حج (حجه‌الوداع) برسد. جانشین علی (رض) به هر یک از همراهانش لباسی از کتان داد و به آنان اجازه داد تا بر شتران به غنیمت گرفته شده سوار شوند. علی (رض) بعد از فارغ‌شدن از حج نزد آنان بازگشت و لباس و شتران را از افراد گرفت و بر نائبش خشمگین شد و او را بر کارش سرزنش کرد. گلایه و شکایت در میان سپاه ظاهر شد و با علی (رض) به مخالفت پرداختند و هنگام رسیدن به پیامبر (ص) شکایت خود را از رفتار علی (رض)اعلام کردند بدین ترتیب در میان همراهان پیامبر (ص) بحث علی(رض) و شاکیانش منتشر شد. و سخن علیه علی (رض)نزد پیامبر (ص) افزایش یافت. بریده می‌گوید: وقتی نزد پیامبر (ص) رسیدم از کار علی(رض) انتقاد کردم و اشکالات او را گفتم، تا اينكه ديدم چهرة پیامبر (ص) تغییر کرد. و فرمود: «آیا من از خود مؤمنین نسبت به آنان اولی نیستم» گفتم: بلی سپس فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه». پس پیامبر (ص) در میان ما بلند شد و فرمود: «ای مردم از علی شکایت نکنید. قسم به خدا او باتقواتر از آن است که از او شکایت شود». زید بن ارقم(رض) می‌گوید: «روزی در جایی بین مکه و مدینه به نام «خم» پیامبر در میان ما ایستاد و حمد و سپاس خدا را به جا آورد و پس از مقداری وعظ و تذکر فرمود: «ای مردم من بشری مانند شما هستم و ممکن است هر لحظه به دعوت ملک الموت جواب دهم ولی من دو چیز گرانبار را در میان شما باقی می‌گذارم: یکی کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس آنرا بگیرید و به آن تمسک کنید». و ما را نسبت به قرآن ترغیب و تشویق کرد و در ادامه فرمود: «و دومی اهل بیت من هستند، به شما نسبت به آنها هشدار می‌دهم – سه بار تکرار نمودند -. نگاه: فتح‌الباری(2/66)، مسند امام احمد (5/350 – 356)، صحیح مسلم (حدیث 1281) مستدرک حاکم (3/109 – 111)، مجمع الزوائد هیثمی (9/127)، البدایه والنهایه (5/95). اصل امامت قبل از اینک تحقیق و بررسی روایت و دلالت آن بر امامت را شروع کنیم باید بدانیم اختلاف در امامت یک مسئله اصلی است. چون امامیه معتقدند امامت اصلی از اصول دین است و هر کس آنرا انکار کند کافر است، کلینی از جعفر صادق (رض) روایت کرده است که او گفت: «امیرالمؤمنین علی (رض) امام بود ... هر کس آنرا انکار کند مانند این است که خدا و پیامبرش را انکار کرده باشد». (اصول کافی / 1851). در روایت دیگر از امام جعفر صادق (رض) آمده است «برای مردم چیزی کافی نیست جز شناخت ما، هر کس ما را شناخت مؤمن، و هر کس ما را انکار کرد کافر است». (اصول کافی 1/187) محمدرضا مظفر می‌گوید: «معتقدم امامت اصلی از اصول دین است که ایمان جز با آن کامل نمی‌شود». (عقائد الشیعه ص 43). آیه‌الله خویی می‌گوید: «شکی در کفر آنان نیست زیرا انکار ولایت و انکار حتی یکی از امامان و اعتقاد به خلافت غیر آنها موجب کفر و ضلالت است و اخبار متواتر آشکارا منکر ولایت را کافر می‌دانند». (مصباح الفقاهه 2/11) و زنجانی می‌گوید: مقام امامت مانند نبوت است» (عقائد الامامیه ص 75). و ابن المطهر حلی به بزرگتر از آن تصریح می‌کند و می‌گوید: «امامت لطفی عام و نبوت لطفی خاص است و انکار لطف عام بدتر از انکار لطف خاص است». (الالفین ص 89). همچنین آیت الله هادی تهرانی می‌گوید: «امامت والاتر از نبوت است». (ودایع النبوه ص 114). آیه الله کاظم حائری این امر را تثبیت می‌کند و می‌گوید: «آنچه از روایات برمی‌آید این است که مقام امامت بالاتر از مقامات دیگر – بجز مقام ربوبیت – است که ممکن است انسان به آن برسد». (الامامه وقیاده المجتمع ص 26). چون امامت به اصلی اساسی مانند نبوت یا بالاتر از آن تبدیل گشته است قبل از اینکه برای اثبات آن به روایت نیازمند باشیم باید با نص صریح و قطعی الدلاله قرآن اثبات گردد. اصول دين با قرآن ثابت شده‌اند پایه و اصول دین خطابردار نیستند وإلا دین به فساد کشیده می‌شود. پس واجب است ادله آن به هیچ وجه جای احتمال و خطا را نداشته باشند زیرا این یک قاعده اصلی است که «وقتی دلیل وارد احتمالات شد استدلال به آن جائز نیست». و چنین ادله‌ای جز در قرآن کریم که خداوند متعهد حفظ آن شده است یافت نمی‌شود. آیات قرآن دو قسمند. 1- آیات صریح که جز یک معنی احتمال معنی دیگری را نمی‌دهند به این آیات محکمات گفته می‌شود. 2- آیاتی که احتمال دارد چند معنی را برسانند به این آیات متشابهات گفته می‌شود. پس واجب است دلیل اصول از آیات محکمات استخراج شود چون خداوند پیروی از متشابهات و اعتماد بر آنها را مذموم می‌داند. و می‌فرماید: «کسانی که در قلبشان انحراف وجود دارد از متشابهات پیروی می‌کنند». (آل عمران: 7). بدین ترتیب اصول دین با آیات صریح، از خطا مصون مانده‌اند زیرا آیات از خطا محفوظند و صریح‌بودنشان آنها را از تحریف معنوی مصون می‌دارد. بدین طریق اصل توحید از صدها آیه که تصریح به «لا إله إلاَّ الله» کرده‌اند ثابت شده است. و همچنین اصل نبوت در صدها آیه صریح ثابت شده است، و نبوت محمد (ص) با قول صریح: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ.(الفتح: 29). و امثال آن بیان گردیده است. به همین ترتیب وجوب نماز، روزه و بقیه ارکان اسلام و مهمات دین و محرماتی مانند: قتل، زنا، دروغ و ... با قول صریح و قطعی قرآن و بدون نیاز به روایاتی که محتاج به تأیید و تفصیل باشند ثابت شده‌اند. پس اثبات اصول بدون آیات محکم ممکن نیست. اثبات امامت نيازمند نص قرآن است اگر امامت مانند نبوت است باید با نص صریح قرآن ثابت شود همانطور که نبوت و سایر اصول دین ثابت شده‌اند و این امر غیر ممکن است چون حتی یک آیه تصریح نکرده است به اینکه علی (رض) امام است، چه رسد به یازده امام دیگر، چون هر یک اسم مجزا دارند باید اسم آنها مشخصاً بیان شود وإلاَّ با دیگران اشتباه می‌شوند. پس به علت انتفاء دلیل قرآنی، امامت نیز منتفی است و آیات بلاغ، اکمال دین، و آیه ولایت نه صریحاً و نه اشارتاً ارتباطی با امامت ندارند، چه رسد به امامت علی(رض) و سایر امامان دیگر که مردم جز شناخت آنها راه دیگری ندارند چون هر کس آنان را بشناسد مؤمن، و هر کسی آنها را انکار کند کافر است. نه آیه محکم در این باره وجود دارد، و نه متشابه گرچه آیات متشابه احتمال چند معنی را می‌دهند، حتی یکی از معانی این آیات نیز در مورد امامت نیست علی‌رغم اینکه احتمالات نمی‌توانند برای اصول دلیلی محکم به شمار آیند زیرا ظنّ به حساب می‌آیند و خداوند می‌فرماید: وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ‌ۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ‌ۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِى مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡـًٔ۬ا .(النجم: 28). «گمان‏» هرگز انسان را از حق بى‏نياز نمى‏كند». غایت امر در این موضوع این است که از متشابهات است و خداوند ما را از اعتماد و پیروی از آن نهی کرده است. پس روایت غدیر خم چیست؟ دلالت روايت غدير اگر به ابتدای قصه یا روایت توجه کنی معلوم می‌شود که بین علی(رض) و سپاهش به علت نکاح وصیفه و جلوگیرى از سوارشدن بر شتران غنیمت و درآوردن لباس کتانی غنائم از تن آنها، اختلاف ایجاد شد و بعد از بازگشت از حج که دوباره به پیامبر خدا رسیدند شکایت و انتقاد از علی (رض) زیاد شد و در میان مردم بحث او انتشار یافت تا آنجا که پیامبر (ص) ضروری دانست در این مکان با وجود هوای گرم پیاده شود و با بیاناتش علی (رض) را تبرئه نماید، پس اصلاً صحبت از بیعت با کسی از دور یا نزدیک برای خلافت مطرح نبود. لذا چون شناخت سبب حقیقت امر را کشف می‌کند قائلین به امامت روایت را بريده و قطع می‌کنند و بدون ذکر مقدمه آنرا نقل می‌نمایند برای اینکه سبب آن مجهول باشد و حجتشان ابطال نگردد. این امر مهم اگر حقیقت داشت قرآن آن را با نام بیعت خلافت ثبت می‌کرد چون قرآن بیعتهای دیگری به مراتب پایین‌تر از آنرا مانند بیعت رضوان در زیر درخت با نص صریح ثبت کرده است. لَّقَدۡ رَضِىَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِہِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡہِمۡ وَأَثَـٰبَهُمۡ فَتۡحً۬ا قَرِيبً۬ا(الفتح: 18). «خداوند از مؤمنان ـ هنگامى كه در زير آن درخت (بيعه‌الرضوان‌ كه‌ در حديبيه‌ انجام‌ گرفت) با تو بيعت كردند ـ راضى و خشنود شد». این بیعت به خاطر آزاد کردن عثمان(رض) از اسارت مشرکین بود که پیامبر با دست مبارکش به جای او نیز بیعت کرد و گفت این دست به جای عثمان(رض) است، اگر ما جزو کسانی بودیم که از متشابهات قرآن پیروی می‌کنند می‌گفتیم عثمان(رض) امام معصوم است. و همچنین در قرآن بیعت نساء ثبت شده است: يَـٰٓأَيُّہَا ٱلنَّبِىُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَـٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡـًٔ۬ا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَـٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَـٰنٍ۬ يَفۡتَرِينَهُ ۥ بَيۡنَ أَيۡدِيہِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِى مَعۡرُوفٍ۬‌ۙ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَ‌ۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ۬ رَّحِيمٌ۬. (الممتحنه: 12). «ای پیامبر وقتی که زنان مؤمن نزد تو آمدند تا با تو بیعت کنند بر اینکه به خدا شرک نورزند، دزدی نکنند، مرتکب زنا نشوند». غدیر خم حدود (160) کیلومتر با مکه فاصله دارد، یعنی در آن هنگام جز حجاج اهل مدینه حاجیان دیگر از جمله اهل یمن، نجد، طائف، اطراف عراق و غیره همراه او نبوده‌اند. اگر واقعه غدیر خم مربوط به بیعت با خلافت علی (رض) است. دو راه عاقلانه‌تر وجود داشت: 1- پیامبر (ص) باید این موضوع را در خطبه روز عرفه بیان می‌کرد که تمام حجاج در آن حضور داشتند. 2- پیامبر (ص) صبر می‌کرد تا به مدینه برسد و بعد از استراحت و رفع خستگی از مردم بیعت می‌گرفت. اما نزول ایشان در غدیر خم در چنین زمانی باید برای یک امر پیش آمده بوده باشد که تأخیر آن شایسته نبود و مستلزم حل آن از طرف پیامبر خدا بود و آن همان جریان مذکور است که برخی بخشی از آنرا حذف کرده و ناقص بیان می‌کنند. غدیر خم که (160) کیلومتر از مکه فاصله داشت محل التقاء سپاه برگشته از یمن که نسبت به علی(رض) شاکی و معترض بودند و حاجیان برگشته از مکه بود. اما عبارت پیامبر (ص) «من كنت مولاه فعلي مولاه». ربطی به قضیه امامت ندارد چون واژة «مولی» لفظی مشترک است که چند معنی را می‌رساند از جمله: سید، اطاعت شده، نزدیک، یاری‌دهنده، پس لفظ مولی متشابه است و طبق قرآن اعتماد بر متشابهات خصوصاً در اصول و مبادی ممنوع است، لذا دلیل هنگامی که وارد احتمالات شد استناد به آن باطل است، و موضوعی اصلی مانند امامت شرط است که دلیل آن جزمی و قطعی باشد نه ظنی و احتمالی، پس منظور پیامبر (ص) از عبارت فوق این است که هر کس معتقد به اطاعت از پیامبر (ص) است باید از کسی که از طرف من امير بود اطاعت کند، در این صورت چگونه نزاع با امیر درست است، و در واقع نزاع با امیر همان نزاع با پیامبر به شمار می‌آید، آیا اگر امیر شخص دیگری غیر از علی(رض) مانند: عثمان(رض) بود پیامبر می‌فرمود: «من كنت مولاه فعثمان مولاه». اما این کلام در واقع هیچ معنایی جز فضیلت را نمی‌رساند که در بین چند معنی مشترک است. چون مولی مشترک بوده و مانند «نبی» لفظ خاص نیست. دقت کنید! اما روایت مسلم جز تمسک به قرآن چیزی را نمی‌رساند و ذکر اهل بیت در این گونه روایات دربارة حقشان جز توصیه به آنها چیزی را بیان نمی‌کند، چون به علت اعتراض و شکایت به علی(رض) بیان شد. اما روایاتی که بطور اختصاصی تمسک به امامت اهل بیت را بیان کرده‌اند حتی یک روایت صحیح در آنها یافت نمی‌شود. چون محور این گونه روایات یکی از این سه نفر ضعیف است. 1- عطیه العوفی 2- القاسم بن حسان 3- زید بن الحسن الانماطی الکوفی و هر سه از نظر روایت ضعیف هستند. علاوه بر این اگر تمسک به امامت اهل بیت اصلی از اصول دین است باید با نص صریح قرآن اثبات شود. در حالی که در قرآن جز اتباع از مهاجرین و انصار بطور عموم چیز دیگری تصریح نشده است. وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(التوبه: 100). «سابقین اولین از مهاجرین و انصار و کسانی که با نیکی از آنان پیروی می‌کنند خدا از آنان راضی و آنان نیز از خدا راضی هستند». بی‌شک علی (رض)جزو اولین مهاجرین است اما این دلیل بر امامت او نمی‌شود وإلا همه سابقین از مهاجرین و انصار امامان معصوم به حساب می‌آمدند. خلاصه واضح است وقتی پیامبر (ص) گفته است: «من كنت مولاه فعلي مولاه». «هر کس من مولای او هستم علی نیز مولای اوست» یا «أذكركم الله في أهل بيتي» «به شما تذکر می‌دهم که دربارة اهل بیتم خدا را در نظر داشته باشید». منظور او بیعت‌گرفتن برای خلافت یا جانشین قراردادن کسی به عنوان امام نبوده، و هرگز او نخواسته است دوازده نفر مشخص از اهل بیت را مانند قرآن مصدر تشریع قرار دهد. بلکه او خواست از علی(رض) دفاع کند و از اعترافات باطلی که از او گرفته می‌شد او را تبرئه کند و بطور عموم آنها را به اهل بیتش سفارش کرد و حقوق آنها را بر امتش متذکر شد. این کلام مستلزم عدم اذیت و آزار آنها و بغض و کینه نداشتن نسبت به آنان است. بلکه این قول پیامبر (ص) موجب دوست‌داشتن و نیکی به آنها است و در این مورد ما اينكار را با در نظر داشتن خدا در اهل بيت نبوت پیروی می‌کنیم و او را حمد و سپاس می‌گوییم. بر گرفته از کتاب غدیر خم و رابطه آن با اصل امامت نوشته شیخ اسحق دبیری رحمه الله

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

افراد بدتر از حیوان ۲



بنام الله
کلامی زیبا از حضرت علی در مورد داماد مهربانش عمر فاروق شوهر کلثوم بنت علی بن ابی طالب
ومن کلام له علیه السلام لعمربن الخطاب وقداستشاره فی غزو الفرس بنفسه ان هذا الامر لم یکن نصره ولاخذ لانه بکثره ولا قله وهو دین الله الذی اظهره وجنده الذی اعده وامده حتی بلغ ما بلغ وطلع حیثما طلع ونحن علی موعود من الله والله منجز وعده وناصر جنده ومکان القیم بالامر مکان النظام من الخرز یجمعه ویضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز وذهب ثم لم یجتمع بحذافیره ابدا والعرب الیوم وان کانو ا قلیلا فهم کثیرون بالاسلام عزیزون بالاجتماع فیکن قطبا .

( نهج البلاغه ج 2 ص 40 )

از سخنان آن حضرت رضی الله عنه است هنگامی که عمر بن الخطاب رضی الله عنه در باره رفتنش به جنگ ایرانیان باآن حضرت مشوره نمود ودر پاسخش فرمود : این امر پیروزی ، و شکست دین اسلام به بسیاری وکمی سپاه نیست ، بلکه این دین وسپاه خداوندی است که آن را نمایان ساخته ، واو را یاری وکمک کرده ، تا برسد به آن جایی که باید برسد وظاهر گردد در هر جایی که باید ظاهر گردد واگر چه عرب امروز کم هستند لیکن چون مسلمانند بسیار ودر پرتو اجتماع وهم آهنگی ارجمند وپیروزند پس تو مانند ستون فولادین گردونه در جای خویش استوار باش .

در این جملات زیبا حضرت علی حضرت عمر و سپاهی که تحت قیادت عمر رضی الله عنهم اجمعین جهاد می کردند را مسلمان می دانستند ولی در این زمان آخوند های بی شرف به حضرات صحابه توهین می کنند وجملات زیبای حضرت علی را دارند کم کم از کتاب های خود حذف می کنند تا بهتر بتوانند مردم ساده لوح خود را استحمار کنند و به بهانه خمس مالشان را وبه نام صیغه ناموس شان را مورد تعرض قرار دهند لعنت خداوند بر تمام دشمنان اصحاب پیامبر تا روز قیامت .

فــیــلــم وصــدا / جدیدتین پیام شیخ اسامه بن لادن حفظه الله در مورد ماه مبارک رمضان ، سیل مسلمانان پاکستان و جهان اسلام

اخـتصـاصی سـایـت دووربـیــن ؛ شیخ اسامه بن لادن حفظه الله پیام جدیدی را تقدیم به امت اسلام کرد . در این پیام 12 دقیقه ای که روز جمعه شبکه السحاب زبان حال جماعت القاعده آن را پخش کرده است . شیخ اسامه بن لادن حفظه الله به سیل اخیر در پاکستان که بیش از ۱۷۰۰ تن جانسپردند و هزاران نفر دیگر دربدر شدند ، می پردازد.
شیخ اسامه بن لادن حفظه الله پیشنهاد می کند یک گروه امدادی برای مطالعه مناطق مسلمان نشین در نزدیکی رودخانه ها و نواحی پایین تر از سطح دریا بوجود آید. شیخ حفظه الله همچنین می خواهد در کشاورزی بیشتر سرمایه گذاری شود.
اخـتصـاصی سـایـت دووربـیــن ؛ شیخ اسامه بن لادن حفظه الله پیام جدیدی را تقدیم به امت اسلام کرد . در این پیام 12 دقیقه ای که روز جمعه شبکه السحاب زبان حال جماعت القاعده آن را پخش کرده است . شیخ اسامه بن لادن حفظه الله به سیل اخیر در پاکستان که بیش از ۱۷۰۰ تن جانسپردند و هزاران نفر دیگر دربدر شدند ، می پردازد.
شیخ اسامه بن لادن حفظه الله پیشنهاد می کند یک گروه امدادی برای مطالعه مناطق مسلمان نشین در نزدیکی رودخانه ها و نواحی پایین تر از سطح دریا بوجود آید. شیخ حفظه الله همچنین می خواهد در کشاورزی بیشتر سرمایه گذاری شود.

برای دیدن فیلم ویا صدای شیخ اینجا کیک کنید

۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

افراد بد تر از حیوان ۱




ایمان صحابه از نطر حضرت علی (رض )
قوم والله میامین الرای مراجیح العلم . ئقاویل با الحق . متاریک للمعنی مضوا قدما علی الطریقه واوجفوا علی المحجه فظفروا بالعقبی الدائمه والکرامه البارده .
( نهج البلاغه خطبه ۱۱۵ )
حضرت علی می فرماید : بخدا گروهی بودند دارای رای ها ونظرهای پاکیزه وحلم وبردباری شان از دیگران بیشتر . گفتارشان حق وراه راست را برگزیده وآن را مقدم داشته وبر آن گذشتند وبسوی آن شتافتند وبه عاقبتی جاویدان وکرامتی نیک وگوارا دست یافتند .
بله دوستان این است جملات زیبایی که حضرت علی در حق صحابه از زبان مبارکش بیرون می آورد وامروزه کسانی که ادعای عشق علی را می کنند بر خلاف وجدان و خواسته علی به دوستانش تو هین می کنند واین آخوند های رسوا چقدر این ملت بی شرم را استحمار کرده اند شما خودتان خدس بزنید اینان کسانی هستند که لعنت الله و رسولش وتمام موجودات بر آنان همچون باران بهاری سرازیر است این لعنت ها مبارکشان باد .
لعنت الله علیهم اجمعین

۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

جهاد با شیعیان رافضی وحکم آن





این یک مسئله فقهی است که اگر کفار سرزمینی را که متعلق به مسلمانان بوده باشد از آنان غضب نمایند،بنابه اجماع علمای مذاهب،آزاد سازی آن سرزمین بر همگان لازم و واجب می گردد و( این مسئله را می توانید در کتب فقهی مطالعه و بررسی نمایید) سرزمین ایران از آن مسلمانان سنی مذهب بوده و توسط رافضیهای صفویه غضب شده است،لذا آزادسازی چنین سرزمین بنابه فتوای علمای مذاهب لازم و فرض است شیخ الاسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی جلد 28 ص 264 فتوا به کفر روافض داده و جهاد با آنان را لازم و واجب دانسته است و اجماع علمای مسلمین را در این باره نقل کرده است ،در عالمگیریه و همچنین در درالمختار جلد 2 ص 398 به نقل از ثمینة الفتاوی ص 12 تالیف مولانا محمد یعقوب شرودی آمده است :
”الرافضی إن کان یسب الشیخین و یلعنهما (العیاذ بالله ) فهو کافر و هولاء القوم خارجون عن ملة الاسلام فأحکامهم أحکام المرتدین.“
رافضی اگر شیخین( ابوبکر و عمر) را دشنام دهد و آنان را ( العیاذ بالله ) لعن و نفرین کند، چنین شخصی کافر می شود،و این رافضیان از ملت اسلام خارجند و احکام ایشان احکام مرتدین است.
(یعنی با آنان مانند مرتدین بر خورد می شود) در مجموعه رسائل ابن عابدین، جلد اول ص 359 آمده است:
”قال فی التتارخانیة لو قذف عائشة رضی الله عنها با لزنا کفر بالله.
( در تتارخانیه آمده است: اگر کسی عائشه رضی الله عنها را متهم به زنا کرد کافر می شود.)
در ظهیریة چنین آمده است:
”و من أنکر امامة أبی بکر فهو کافر علی قول بعضهم و قال بعضهم مبتدع و لیس بکافر و الصحیح أنه کافر و کذا من أنکر خلافة عمر و هو أصح الأقوال.“
(کسی که امامت ابوبکر صدیق را انکار کند بنابه قول برخی از علما چنین شخصی کافر است و برخی گفته اند: مبتدع ( فاسق ) است و کافر نیست و لیکن صحیح آن است که کافر می شود و همچنین کسیکه خلافت عمر را انکار کند کافر می شود و درست ترین اقوال همین است.
ودر بزّازیه گفته است:
”و یجب إکفار الروافض، و من أنکر خلافة أبی بکر فهو کافر فی الصحیح و منکر خلافة عمر کافر فی الأصح.“
(و کافر دانستن روافض، واجب می باشد و کسی که خلافت ابوبکر را انکار کند، بنا به قول صحیح، چنین شخصی کافر محسوب می شود.)
و همچنین در ص 368و369 مجموعه رسائل ابن عابدین،دلائل کفر شیعیان رافضی بیان شده است که این هر دو صفحه ضمیمه پیام است،و آن اینکه از علامه ابومسعود در رابطه با شیعه سوال شده است که آیا جنگ با آنان حلال و روا است و اگر کسی از ما در جنگ با آنان کشته شد،شهید محسوب می شود؟ جنگ آنان چگونه روا می باشد در حالی که کلمه می گویند و ادعا می کنند که رهبرشان از اولاد پیامبر صلی الله علیه و سلم است؟
”إن قتالهم جهاد أکبر والمقتول منا فی المعرکة شهید...“
(جنگ با آنان جهاد اکبر است و اگر کسی از ما در جنگ با آنان کشته شد شهید است...)
ودلائل کفر روافض را بیان کرده است از جمله آنکه:
1- شیخین یعنی ابوبکر وعمر رضی الله عنها را دشنام می دهند و دشنام دادن ایشان کفر است.
2- عائشه صدیقه را دشنام می دهند و نسبت به وی زبان درازی می کنند و حال آنکه خداوند برائت و پاکی او را نازل کرده است.
3- توهین به همسر پیامبر صلی الله علیه و سلم توهین به شخص پیامبر محسوب میشود- و توهین به پیامبر کفر است.
” فلذا أجمع علماء الأعصار علی إباحة قتلهم و إن من شک فی کفرهم کان کافرا“
( پس بنابراین اجماع علمای همه قرون بر روا بودن کشتن ایشان است و اگر کسی در کفر ایشان شک کرد کافر می شود)
و در ادامه می افزاید:
”جنگ با ایشان مهم تر است از جنگ با سایر کفار؛ چرا که ابوبکر صدیق رضی الله عنه جنگ با مسیلمه کذاب و پیروانش را در اولویت قرار داد و بعد از پاکسازی سرزمین- جزیرة العرب- از مسیلمه ها به فتح شام و غیره آن پرداخت“.
وهمچنین حضرت علی رضی الله عنه جنگ با خوارج را در اولویت قرار داد.
پس بدون شک جهاد با ایشان (روافض) مهم تر است از جهاد با سایر کفار - در این هیچ شکی نیست که کشته های ما در جنگ با ایشان شهیدند.
در خاتمه،این بحث را با فتوای کفر و لعن شیعه از زبان شیعه خاتمه می دهیم .
در کتاب من لایحضره الفقیه - یکی از کتب معتبر شیعه تالیف ابی جعفر صدوق محمد بن علی- صفحه 188،درباره اذان از حضرت جعفر صادق نقل شده است و آن اینکه از ایشان در مورد اذان سوال می شود و ایشان کلمات اذان را مانند اذان اهل سنت بازگو می کنند البته به اضافه ” حی علی خیر العمل“ و تکرار لاإله إلا الله .
ومصنف این کتاب با صراحت تمام می گوید:
”هذا هوالأذان الصحیح لایزاد فیه ولاینقص منه. والمفوضة لعنهم الله قد وضعوا أخباراً وزادوا فی الأ ذان ”محمد و آل محمد خیر البریة“ مرتین.
”و فی بعض روایاتهم بعد أشهدأن محمداً رسول الله ،أشهد أن علیاً ولی الله - مرتین. و منهم من روی بدل ذلک أشهد أن علیاً امیر المومنین حقاً - مرتین.“
این اذان صحیح است و در آن اضافه و یا -از کلمات آن کم نمی شود و لیکن مفوضه که خدا ایشان را لعنت کند،اخباری را وضع کرده اند و در اذان ” محمد و آل محمد خیر البریه“ را اضافه کرده اند، و در بر خی از روایاتشان بعد از ”أشهد أن محمداً رسول الله“ ، ”أشهد أن علیاً ولی الله“ را و برخی از ایشان به جای آن ”اشهد أن علیاًامیرالومنین حقاً“ را تکرار و اضافه کرده اند.و در پاورقی کتاب مذکور در تشریح مفوضه می نویسد:
”المفوضة: فرقة ضالة قالت بأن الله خلق محمداً وفوض إلیه خلق الدنیا فهو الخلاق، و قیل بل فوض ذلک الی علی علیه السلام،....
مفوضه گروهک گمراه و کافرند که گفته اند خداوند محمد را آفریده وسپس خلقت دنیا را به او سپرده است و او خلاق است و گفته شده است که خلقت دنیا به علی سپرده شده است و البته این ”مفوضه“ غیر از آن کسانی می باشند که بندگان را خالق افعال خویش می دانند مانند معتزله و امثال ایشان“.
حاصل کلام اینکه:
شیعیان رافضی سبایی که در حال حاضر بنام گروهک حجتیه از آنها یاد میشود و در رأس آنها خامنه ای قرار دارد یک گروهک کافر و مرتد و خارج از دایره اسلامند وجنگ با آنها بنابه فتوای علمای خدا جوی، نه تنها هلاکت نیست بلکه یک وظیفه دینی و شرعی است و باید دراولویت کاری هر مسلمان با غیرتی قرار گیرد و کسانی که در راستای دفاع از آرمان صحابه و عقیده و حراست از حرمت یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم،کشته می شوند، شهیدند.
به امید آنکه با این نوشتار گامی در جهت بیداری دینی و آگاهی جوانان اهل سنت و فرهیختگان راه حق برداشته باشیم.

به امید پیروزی حق بر باطل

افراد بد تر از حیوان





بنام الله
ایمان صحابه از نظر حضرت علی ( رض )

1 – لَقَد رأَیتُ أَصحابَ مُحَمَّد (ص) فَما رَأی أَحَدَا مِنکُم یُشَبِّههُ لَقَد کَانُوا یُصَّحُونَ شَعثَا غَبرَا وَقَد بَاتُو ا سُجَّدَا وَ قِیَامَا یُرَاوِحُونَ جِبَاهُهُم وَخُدُودُهُم وَیَقِفُونَ عَلی مَثلِ الجَمَرِ مِن ذِکر هَمِلَت أعیُنُهُم رَکِبَ المُعزِی مِن طُولِ سُجُودِِهِم إذَا ذُکِرَاللهَ العَاصِفَ خَوفَا مِنَ العِقَابِ وَرِجَآءَ لِلثَّوَابِ .
( نهج البلاغه جلد 1 ص 190 )

وآن طوری که من اصحاب محمد ( ص ) را دیدم یکی از شما ها را آن طور نمی بینم آنان به هیئت ژولیده مویی وگرد آلودگی صبح می کردند زیرا که شب را به سجده وقیام بسر می آوردند میان رخسارها وپیشانی های خود نوبت گذاشته بودند ( گاهی رخ به خاک وگاهی پیشانی بر زمین می سودند وچنان در سوز وگداز ) وبه یاد قیامت ومعاد خود بودند که گویی بر سر آتش پاره های سوزان قدم نهاده اند وبین دو چشمان شان از طول سجده شان همچون زانوی بز ها پینه بسته بود همین که نام خداوند سبحان به میان می آمد ( از سوز عشق ودرد فراق ) چنان اشک از چشمان شان سیلان می کرد که جیب ودامان شان تر می گردید واز خوف ، عقاب وامید به ثواب خداوند همچون درختی که در روز تند باد می لرزد بر خویش می لرزیدند .

این جملات زیبایی است که حضرت علی در حق اصحاب پیامبر (ص ) به زبان می راند واز آنان تعریف می کند اما چرا کسانی که خود را عاشق حضرت علی می دانند به اصحاب پیامبر توهین می کنند وآیا چشم دیدن حق ویا گوش شنیدن حق را ندارند اینان کسانی هستند که خداوند در باره آنان می فرماید.

وَلَقَد ذَرأنا لِجَهَنَّمَ کَثیِرَا مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ لَهُم قُلُوبُ لَا یَفقَهُونَ بِهَا وَلَهُم أَعیُن لَا یُبصِرُونَ بِهَا وَ لَهُم آذَانُ لَا یَسمَعُونَ بِهَا اُو لَئِکَ کَاالأَنعَامِ بَل هُم أَضَلّ اُولئِکَ هُمُ الغَافِلُون .

وهر آیینه بیافریدیم برای دوزخ بسیاری از جنیان وآدمیان ایشان را دلهاست که نمی فهمند بآن وایشان را چشم هاست که نمی بینند به آن وایشان را گوشهاست که نمی شنوند به آن ایشان مانند چهار پایانند بلکه گمراه ترند ایشانند بیخبران .
( اعراف آیه 179 )

بله دوستان این افراد کسانی هستند که نه دلشان برای علی سوخته ونه برای اسلام بلکه چشم این گروه را فقط صیغه وتجاوز دختران مردم کور کرده است آیا هزاران جمله زیبای حضرت علی رل نمی بینند که اصحاب پیامبر را تعریف می کند ؟

چرا این جملات را می بینند ولی الله تعالی مهر ضلالت را بر قلب ،چشم .گوش آنان زده است همین گروه هستند که از حیوان هم پست ترند چون حیوان شعور ندارد واینان با وجود شعور حق را زیر پا می گذارند .

لعنت الله علیهم اجمعین الی یوم الدین

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

فتوای کفر شیعه توسط علماء بزرگ اهل سنت


شماره فتوا: 18080

تاریخ فتوا: 26/11/1427 هـ.ق (2006-12-17 میلادی)


سوال:
حضرت! شیخ (عبد الرحمن بن البرّاک) ، سلام علیکم.

یکی از برادران، تکفیر رافضی هایی را که به اعمال شرک آمیز چون استعانت و استغاثه از حسین و زیارت و حج ضریح ها می پردازند، صحیح ندانسته است.

این برادر (با اینکه از من در طلب علم پیشقدم بوده) گفته تکفیر عقیده شیعیان به معنی تکفیر عامّه جاهلانشان که به سبب امامانشان گمراه شده اند، نیست، بلکه اگر نصیحت شوند و برایشان حجت آورده شود و باز از عقیده فاسدشان برنگردند، آنگاه تکفیر آنان واجب است، نظر حضرت شیخ چیست؟ آیا افراد جاهل آنان معذور از شرک می باشند؟



جواب:
رافضیان خود را شیعه می نامند و ادّعای دوستی آل بیت رسول الله (ص) را دارند، آنها بدترین طوایف امّت اسلامی هستند، مؤسس این مذهب نامش عبد الله بن سبأ است که اصحاب سبئیه یاران افراطی او بودند که ادّعای خدایی علی را کردند و اکنون می بینید که به امامانشان از ذریه علی مقام خدایی می دهند، «اینان به اجماع تمام مسلمین کافرند»!!!، و اگر اسلام را ظاهر و عقیده شان را کتمان کنند، منافق محسوب می شوند، اینان از طوایف افراطی رافضه اند که عدّه ای از علما در موردشان گفته اند: آنها رافضی بودن خود را آشکار، و کفر محضشان را پنهان می دارند.

از میان رافضیان عده ای سبّابه نامیده می شوند.(چون که) آنان ابوبکر و عمر را دشنام می دهند و به آنان بغض و کینه دارند و جز عدّه کمی، آنان را کافر و فاسق می دانند، و در مقابل علی رضی الله عنه را به جانشینی بعد از پیامبر شایسته تر می دانند، (و میگویند) که پیامبر آن را وصیت کرد، ولی صحابه کتمان کردند، و غلو و جفا نمودند.

سپس شیعیان به اصول معتزله مانند نفی صفات و قضا و قدر معتقد شدند و بعد از چندین قرن بر قبور امامنشان ضریح و مسجد بنا کردند و در میان امّت شرک و بدعت قبور را ایجاد نمودند. اکثر طوایف صوفی مسلک نیز به این راه رفتند.

غرض اصلی سخن ما این است که همه رافضیان بدترین امّتند؛ چرا که در آنها تمامی موجبات کفر از جمله تکفیر صحابه، تعطیل صفات، شرک در عبادت با دعا در مورد اموات و استغاثه به آنان گرد آمده است. این واقعیت حال رافضه امامیه است که مشهورترینشان دوازده امامی هستند.

آنان در حقیقت کافر و مشرکند ولی آن را کتمان می کنند، اگر در بین مسلمانان باشند در جهت کتمان عقیده باطلشان و سازش با مخالفان تقیه می کنند، آنان کودکانشان را بر اساس بغض نسبت به صحابه خصوصاً ابوبکر و عمر و غلو در مورد اهل بیت خصوصاً علی و فاطمه و فرزندانشان تربیت می کنند، و اینها نشان می دهد که آنها کافر و مشرک و منافقند!

این حکم برای تمام طایفه آنان است. اما بزرگانشان همانطور که اهل علم بیان داشته اند، حکم بر افراد معین، متوقف بر چند شرط و نبودن مانع است، بر این اساس آنان همانند منافقان، اسلام را ظاهر می کنند. اما باید از آنان بر حذر بود و نباید به چیزهایی که از نصرت اسلام می گویند، مغرور شد.

این سخنان آنان منطبق بر این آیه قرآن است که می فرماید: {وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ} ،وقوله تعالی {وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ }،

و لازم نیست که حتماً یکی از اصول کفریه و بدعیه در آنان جمع شود (که کافر محسوب شوند)، معلوم است که ائمه و علمایشان آنان را به گمراهی کشانده اند و این عذر عوام آنان پذیرفته نیست؛ چرا که آنان افرادی متعصّبند که اصلاً به سخن منادی حق گوش نمی دهند و برای همین اغلب دشمن اهل سنت هستند و هر قدر که بتوانند نسبت به آنان کید و مکر می کنند! ولی به مانند منافقان آن را پنهان می دارند و لذا «خطر شیعیان برای مسلمانان به خاطر خفای امرشان، بزرگتر از خطر یهود و نصاراست»

و به این سببب بسیاری از جاهلان اهل سنت تقریب بین سنی و شیعه را باور کرده اند... در حالی که آن دعوت باطلی است، مذهب اهل سنّت و مذهب شیعه دو ضدّی است که با هم جمع نمی شوند و نزدیک ساختن این دو جز با دست کشیدن از اصول مذهب سنت یا از بعضی از آن یا سکوت در مورد بطلان رافضه ممکن نیست، و این مطلب (سکوت کردن در مورد بطلان عقیده رافضیان) به کلّی از صراط مستقیم منحرف است.

مشرکان هم از پیامبر می خواستند با قسمتهایی از دینشان موافقت کند یا از آنان چیزی نگوید تا آنان هم سکوت کنند، چنانکه خدای تعالی فرموده{ وَدّوا لَو تُدهِنُ فَیُدهِنون}، والله أعلم.

سایت رسمی عبد الرحمن بن البرّاک

نظرى كه درج نشد!!!




چندی پیش در یکی از وبسایتهای شبهه پراکن شیعه در قسمت کامنت ها با تنی چند از دوستان مناقشه می کردیم ، بحثی علمی و منطقی که در میان بحث بنده چند روایت از کتب شیعه ذکر کردم و خواستار پاسخگویی از جانب برادران شدم اما متاسفانه مسئولين وبسايت از درج آن خودداری کردند، نمی دانم علتش چیست؟؟؟ به هر حال تصمیم گرفتند چیزی که آنجا درج نشد را برای وبسایت وزین سنی نیوز بفرستم تا بلکه به گوش برادران برسد.
اما نظر بنده:
آقای ........ نظرت راجع به این کفریات چیست؟

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ) قال: خلق من خلق الله عز وجل أعظم من جبرائيل وميكائيل كان مع رسول الله صلى الله عليه وآله يخبره ويسدده وهو مع الأئمة من بعده" (أصول الكافـي1/273).
در تفسیر روح می گوید : مخلوقاتی بزرگتر از جبرئیل و میکائیل که همانا ائمه ی بعد از او می باشند. در حالیکه مقصود قرآن می باشد.
ائمه یا خدا!!!
باب فی أن الأئمة يعلمون جميع العلوم التي خرجت إلى الملائكة والأنبياء والرسل عليهم السلام".(أصول الكافـي1/225-256).
کلینی در اصول کافی بابی دارد تحت عنوان: ائمه تمام علومی که بر فرشتگان و انبیاء ورسل داده شده را می دانند.
عن جعفر الصادق:"إنّي لأعلم ما في السّماوات وما في الأرض، واعلم ما في الجنة والنار، وأعلم ما كان وما يكون".(أصول الكافـي1/261)
از جعفر صادق( به دروغ و حاشا که جعفر رضی الله عنه چنین بگوید) روایت شده است که: من می دانم آنچه که در آسمان و زمین است و آنچه که در بهشت و جهنم است و آنچه که در گذشته شده و و در آینده می شود.
ائمه و حفظ کتب تحریف شده:
باب أن الأئمة عندهم جميع الكتب التي نزلت من عند الله عز وجل وأنهم يعرفونها على اختلاف ألسنتها".(أصول الكافي1/227)
کلینی در اصول کافی بابی دارد که: ائمه در نزد آنهاست تمام کتابهایی که خداوند نازل فرموده و با وجود اختلاف زبان آنرا می فهمند.
تعلیق: این در حالی است که خداوند می گوید یهود و نصاری کتب خود را تحریف کردند و این از دو حالت خارج نیست
اول: کتب آنها تحریف نشده بلکه خداوند بوسیله ی ائمه آنرا حفظ کرده است.
دوم : اینکه ائمه کتب تحریف شده را حفظ کرده اند.
شاخدارترین دروغ تاریخ
عن أبي عبد الله أنّ الحسن قال:"إن لله مدينتين، إحداهما بالمشرق والأخرى بالمغرب. وفيها سبعون ألف ألف لغة. يتكلم كل لغة بخلاف لغة صاحبها. وأنا أعرف جميع تلك اللغات". (أصول الكافي1/384-385، كتاب الحجة. باب مولد الحسن بن علي).
از ابوعبدالله روایت شده از حسن که خداوند دو شهر دارد یکی در مشرق و دیگری در مغرب و در آن هفتاد میلیون لغت وجود دارد که هرکدام با دیگری متفاوت است و من همه ی آن زبانها را می داند.
اولا: هفتاد میلیون زبان در آن زمان کجا بوده است ، و چرا اسمی از آن زبانها نیست- چرا رسول خدا صلی الله علیه و سلم زید بن ثابت را مامور کرد تا زبان عبری و سریانی را بیاموزد اگر خود و علی و حسن و حسین هفتاد ملیون زبان می دانستند، حتی ثابت شده که وقتی ماموران فارس به نزد ایشان آمدند سلمان رضی الله عنه سخنانشان را ترجمه می کرد.
ثانیا: آیا معقول است که در دو شهر مردم به هفتاد ملیون زبان سخن بگویند؟؟!!!
تصور کنید جمعیت ایران که در حدود هفتاد ملیون نفر است ( با اینکه هزاران شهر در آن وجود دارد) هر انسانی با یک زبان سخن بگوید کاملا متفاوت با شخص دیگر!!!!!
هدف از خلقت موجودات.
أنّ الله قال للقلم لما أمره أن يكتب يا قلم فلولاه ما خلقتك ولا خلقت خلقي إلا لأجله".(بحار الأنوار للمجلسي15/30).
همانا خدا به قلم گفت اگر او ( علی ) نبود تو را نمی آفریدم و مخلوقاتم را نیافریدم مگر بخاطر او.
خداوند می گوید: ( و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون) من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند _ از جانب خدا دروغ می بندید که بخاطر علی خلائق را آفریدم!!!
فضل ائمه بر ملائکه و انبیاء
الحر العاملي" قائلاً:"الأئمة الإثنى عشر أفضل من سائر المخلوقات من الأنبياء والأوصياء السابقين والملائكة وغيرهم".(الفصول المهمة ص152)
حر عاملی می گوید: ائمه ی دوازده گانه ما برترند از سائر مخلوقات از پیامبران و اوصیاء و ملائکه غیرشان.
(این چه کفری است که می گویید ؟؟؟) خداوند در قرآن در مورد انبیاء می فرماید: وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ (86) – الانعام- (ما همه آنها (پیامبران) را بر جهانیان برتری دادیم) آقای کلینی دروغ پرداز این کفریات را چگونه بیان می دارد؟؟؟؟؟
ضروریات مذهب شیعه از دیدگاه خمینی
خميني می گوید:"إنّ للإمام مقاما محموداً ودرجة سامية، وخلافة تكوينية تخضع لولايتها وسيطرتها جميع ذرات هذا الكون، وإن من ضرورات مذهبنا أن لأئمتنا مقاماً لم يبلغه ملك مقرب ولا نبي مرسل".(الحكومة الإسلامية ص52)
ترجمه: همانا امام داری مقام ستوده و درجه ای وارسته است و خلافت تکوینی که تمام ذرات گیتی در مقابل ولایش سر به کرنش می نهند و از ضروریات مذهب ما این است که ائمه ی ما دارای مقام و منزلتی هستند که هیچ فرشته ی مقرب و هیچ پیامبری بدان دست نمی یابد..
دیدگاه شما نسبت به این گفته ی کفر آمیز چیست؟ و چه پاسخی دارید؟ ائمه داری منزلتی هستند که هیچ پیامبر و فرشته ای بدان دست نمی یابد!!!!!!!!!
اکنون دمی در این روایت تامل کنید:
يونس حبسه الله في بطن الحوت لإنكاره ولاية علي بن أبي طالب ولم يخرجه حتى قبلها"(تفسير فرات 13 بحار الأنوار 26/333)
ترجمه: خداوند یونس را بعلت انکار ولایت علی بن ابیطالب در شکم ماهی زندانی کرد و تا وقتی آنرا قبول نکرد او را بیرون نیاورد!!!!!
خداوند بعلت انکار ولایت علی بن ابیطالب او را در شکم ماهی زندانی کرد!!!!!!
انکار ولایت علی در مذهب شما کفر است- پس یونس علیه السلام والعیاذ بالله کافر شده است!!!!!
خداوند و فرشتگان و انبیاء قبر علی را زیارت می کنند!ً!!!
روى الكليني وغيره أن أبا عبد الله عتب على من أتاه ولم يزر قبر علي بن أبي قائلا:"لولا أنك من شيعتنا ما نظرت إليك، ألا تزور من يزوره الله والملائكة والأنبياء".(الكافي7/580 تهذيب الأحكام للطوسي 6/20، وسائل الشيعة 14/375، بحار الأنوار25/361 100/258، طبعة أخرى 97/257، كامل الزيارات 38، كتاب المزار 19 فرحة الغري74).
و کلینی و غیره روایت می کنند از ابوعبدالله که ایشان ملامت کردند کسی که به نزدش بیاید و قبر علی بن ابیطالب را زیارت نکند ، ابوعبدالله گفت: اگر نه این بود که تو از شیعیان ما هستی بسویت نگاه نمی کردم، آیا زیارت نمی کنی کسی را که خدا و ملائکه و پیامبران او را زیارت می کنند.
خداوند و فرشتگان و انبیاء قبر علی را زیارت می کنند!!!!
چگونه؟
یا اینکه خدا با فرشتگان و انبیاء تشریف می آورند نجف و یا اینکه قبر علی را بلند می کند می برد نزد خود!!!
کم مانده بگوئید قبر علی را زیارت می کنند و طلب برآورده کردن حاجت می کنند!!!
آیا مردم را تا این اندازه احمق و جاهل و نفهم تصور کرده اید؟؟؟؟؟
ای شیعیان اندکی بخود بیایید و از خواب غفلت بیدار شوید.
يكی از خوانندگان سنی نیوز

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

خفه شو .. بتمرگ .. خدا زبانت را لال کند.. (تو و تمام هم کيشانت به اندازه ی بند نعلين او نمی ارزيد)




بسم الله الرحمن الرحیم

إن الروافض شر من وطئ الحصي من کل إنس ناطق أو جان

شيعيان رافضي بدترين فرقه از فرق منتسب به قبله و خبيث ترينشان و دروغگوترينشان و جاهل ترينشان نسبت به معقول و منقول هستند. جميع بزرگان دين بر اين سخن تأکيد کرده اند و شهرت اقوالشان در اين باره از ذکرآن کفايت مي کند.

اما سخن آگاه ترين شخص درباره آنها و نابودکننده ترين باطلشان و شديدترين رسواکننده عقائد و ريشه کن کننده چرندياتشان، يعني شيخ الاسلام ابن تيميه (درفتاوي28/479) براي ما کافي است آنجا که مي گويد:
«براي همين اين فرقه دروغگوترين فرقه اين امت هستند و در فرق منتسب به قبله هيچ فرقه اي ازآنها دروغگوتر نيست و هيچ کس بيشتر از آنها کذب را تصديق نکرده و صدق را تکذيب نکرده است».

و مي گويد(58/481): «آنقدر کذب و افتراء که درکتب آنها درباره پيامبر صلي الله عليه وسلم و صحابه و نزديکانش ديده ايم، در تورات و انجيل اهل کتاب به آن اندازه دروغ نيافتيم».

و براي خفت و شرمساري روافض همين بس که هيچگاه دشمن به دارالاسلام حمله ورنشده مگر اينکه روافض با او عليه اهل اسلام متحد شده اند، وتاريخ قديم و جديد بر اين مساله شاهد است.
از ابن علقمي رافضي که مغول را براي نابودي خلافت در بغداد ياري کرد گرفته و مانندش نصيرالدين بلکه نصيرالشرک طوسي..
ابن اثير در تاريخش (الکامل) ذکر کرده که اين عبيديان (شيعيان حاکم بر مصر در قرن چهارم و پنجم) بودند که صليبيان را به سوي بلاد شام دعوت کردند و به آنها وعده پيروزي بر خلافت سني در بغداد را دادند.

پس از آن هنگامي که لشکر دولت عثماني، وین، پايتخت امپراطوري اتريش (ابرقدرت اروپا درآن زمان) را به محاصره درآورده بودند و مشغول تلاش براي فتح آن شهر بودند، دولت صفوي از اين مساله سوء استفاده کرد و به عراق حمله کرد و اهل سنت و علماء و مساجدشان را به ويراني کشيد..که موجب شد ارتش سليمان القانوني از پايتخت امپراطوري اروپا عقب نشيني کند..و اين آخرين نقطه اي بود که عثماني ها در اروپا به آن رسيدند و خیانت روافض مانع پيشروي شد..خیانتی که در هر زمان و مکان تکرار مي شود..

و امروز نیز جرائم و جنایتهایشان در حق برادران اهل سنتمان در عراق را می بینیم، جنایتهایی که در آن فرقی میان جوان و پیر و زن و کودک قائل نیستند، نه حرمتی را نگاه می دارند و نه در حق مومنان عهد و پیمان و رابطه خویشاوندی را رعایت می کنند..
و قبل از اينان برادران روافضشان در افغانستان پا به پاي پيمان شمالي و سرورشان آمريکاي صليبي ضد برادران مجاهدمان در آنجا ايستادند.
اما در ايران راه عبور مجاهدين را بستند تا شيطان بزرگشان (امريکا) را ازخود راضي کنند، در حالي که براي فريب مردم آمريکا را شيطان مي نامند!! اگرنه چرا امروز زندانهایشان پر از برادران مجاهدمان از گوشه گوشه ی دنیاست فقط به این گناه که اهل سنت هستند؟؟..

اینها جدای از جنایتهایشان در حق اهل سنت در ایران است . تمامی اینها بخشی از بغض و کینه آنها در قبال اهل سنت را روشن می شازد .. و آنچه در سینه مخفی دارند بسی بزرگتر است..
و خيانت روافض به اهل سنت و ايستادنشان در کنار دشمنان اهل سنت و ياري دادنشان عليه آنها امري مشهور درتاريخ مي باشد که خود روافض نيز نمي توانند آن را منکر شوند، چرا منکر آن شوند در حالي که به آن افتخار مي کنند.

اگر خواستي به کتاب "حکومت اسلامي" تأليف خميني مراجعه کن و ببين که چگونه خميني در صفحه 128 نصيرالشرک طوسي را ستايش کرده و بر فقدانش حسرت ميیخورد تا آنجا که می گوید: «مردم احساس خسران و ضرر مي کنند!! به خاطر فقدان خواجه نصير الدين طوسي و امثالش که خدمات بزرگي به اسلام کردند!!».

و اين طوسي کسي است که ابن قيم در کتاب اغاثة اللهفان (1/287) در مورد وی مي گويد: «و وقتي نوبت به نصيرالشرک و الکفر، ملحد و وزيرملحدان، نصير طوسي، وزيرهلاکو، رسيد دلش را نسبت به پيروان پيامبر واهل دينش خنک کرد:آنها را از دم تيغ گذراند تا دل برادران ملحدش را خنک کند و خودش نيز دلش خنک شود، خليفه و قضات و فقهاء و محدثين را کشت و فلاسفه و منجمان (جادوگران که با توجه به وضعيت ستارگان ادعای غيب گويي مي کردند!!) و دهريون و ساحران را باقي گذارد و اوقاف مدارس و مساجد و خانقاه ها را در اختيار آنان گذارد و آنها را دوستان و خواص خود قرار داد و در کتبش به دفاع از عقيده قدمت عالم و بطلان معاد و انکار صفات پروردگار پرداخت».

ديدي؟؟ اين است خدمات بزرگي که خميني به خاطر آنها او را مي ستايد!!
و لابد اين است خدمات بزرگي که آن را براي اسلام و مسلمين آرزو مي کنند و درهر زمان به دنبالش هستند!! و براي همين، مجرمانشان در عراق و افغانستان و ايران به اهل سنت اين خدمات بزرگ را ارائه مي دهند!!

و بدين خاطر شيخ الاسلام ابن تيميه در "الفتاوي" بعداز اينکه تکفير اهل اسلام توسط روافض را ذکر مي کند، مي گويد: «و بدين خاطر است که آنها کفار را عليه جمهور مسلمين ياري مي دهند؛ مغول را عليه جمهور مسلمانان ياري دادند و يکي از عوامل اصلي حمله چنگيزخان به بلاد اسلام و نيز آمدن هلاکو به بلاد عراق بودند..و بدين خاطر است که آنها را مي بينيم که مغول و اروپا را عليه مسلمين ياري دادند و از پيروزي اسلام بسيار غمگين مي گردند و نيز وقتي مسلمين ساحل درياي مديترانه -عکه و..- را فتح کردند، همه مردم ديدند که چگونه به ياري نصاري شتافتند و آنها را بر مسلمين ترجيح دادند، و همه اينها که ذکر کردم گوشه اي از جنايت هايشان است و گرنه مسئله از اين بزرگتر است...آنها يهود و نصاري و مشرکين را به دوستي گرفته و عليه مسلمين ياري مي دهند و اين خصلت منافقين است..».

...تا آنجا که مي گويد: «روافض، مغول و دولتشان را دوست دارند، چون با آنها عزتي را به دست مي آورند که با دولت مسلمين آن عزت را ندارند و روافض همکار و يار و ياور مشرکين و يهود و نصاري در جنگ با مسلمين هستند، و آنها عامل اصلي ورود مغول به سرزمين مشرق در خراسان و عراق و شام بودند و بزرگترين کمک و يار آنها در تصرف بلاد اسلام و قتل مسلمين و اسارت نواميسشان بودند، و قصه ابن علقمي و امثالش با خليفه و قضيه آنها با حاکم حلب مشهور بوده و عموم مردم مي دانند.
و نيز در جنگهايي که بين مسلمين و نصاري در سواحل شام درگرفت، آگاهان مي دانند که روافض همراه نصاري عليه مسلمين بودند و وقتي که مغول ها آمدند آنها را درتصرف بلاد مسلمين ياري دادند.. و هنگامي که مسلمين بر نصاري ومشرکين چيره مي شدند اين خاري در گلوي روافض بود و هنگامي که مشرکين و نصاري بر مسلمين پيروز مي گشتند اين عيد و شادي روافض مي شد». [به اختصار از الفتاوي(28/478 و 488 و527)].

امروز چقدر شبيه ديروز است.. .امروزه جنايتهاي روافض و همکاری آنها با صليبيان اشغالگر در عراق و افغانستان و ايستادنشان پا به پاي سکولارها و بي دينها و مرتدين در سائر بلاد مسلمين واضح و جلی است و هيچ کسي از آن بي خبر نيست و براي همين هر کس که از حالشان با خبر باشد و حکم امثالشان را بداند از قتال امثال اين محاربين و دفاع ازاهل سنت در برابر جنايت هايشان، نهي و منع و انکار نمي کند.
و هر کس که امروز از حمله زشت وشنیع شيعه به ام المؤمنين عائشه صديقه طاهره دختر صديق، خبر داشته باشد، خواهد دانست که کساني که حرمت اين مادر پاک و طاهره را رعايت نمي کنند بديهي است که امثال آن جنايتهايي را که ذکر شد در حق اولاد و دوستداران و مدافعانش مرتکب شوند.

اين روافض نه عقل دارند و نه دين، چرا که اگر دين داشتند، دينشان آنها را ار کفر و دشنام پاکترين خلق باز مي داشت و اگر عقل داشتند آن را به کار انداخته و تفکر مي کردند که خداوند متعال نعلين (کفشهای) رسول الله صلي الله عليه وسلم را پاک کرد! جبرئيل را در حالي که پيامبر در نماز بود به سوي او فرستاد تا فقط او را متوجه کند که در نعلينش (کفشهایش) نجاست وجود دارد، پس پيامبر کفشهایش را از پا درآورد؛ خداوند متعال نگذاشت که ايشان نعلين نجسي را در مدت زمان کوتاهي بپوشد!!

اي عاقلان! آيا فکر مي کنيد که خداوند متعال بگذارد او در همسری زني بماند که آن چنان صفات دروغيني را داشته باشدکه دشمنان خدا به او نسبت مي دهند ؟ و بگذارد که آن حضرت در تمام عمرش به او محبت کند تا اينکه در حالي فوت کند که سر مبارکشان ميان سينه و گردن او باشد؟!؟
عقلتان کجاست اي انجاس (خبیثان)..آيا در ميان شما مرد فهميده اي نيست!؟
مذهبتان منحرف است، نه بر اساس نقل است و نه عقل...

کلاغتان در لندن، با حمايت نصاراي انگليس و قوانينش که طعنه به دين اسلام را مجاز می داند، قارقارکرد و به آبروي کسي طعنه زد که او (کلاغتان) و تمام هم کيشانش به اندازه بندي در نعلينش، نمي ارزند.
مادرمان ام المؤمنين طاهره مطهره صديقه دختر صديق، از فراز هفت آسمان تبرئه شده است.. تمامی پدران و مادران فداي او باد..

هيچ شک و ترديدي نيست که مسئوليت اين کار فقط به دوش اين کلاغ نيست؛ بلکه علاوه بر او کساني که از او محافظت مي کنند و آزادي اين ناسزاگويي را براي او تضمين کرده اند و همکيشان منحرفش که او را تأييد کرده و کساني که آنها را ستايش کرده اند و خود را فرزند روحيشان ناميده اند - هر کس که باشد- و به فرزندخواندگي روحي خود براي پست ترين خلق افتخار مي کنند و مورد عاق بهترين و صادقترين و نيکوکارترين و پاکترين مادران قرار می گیرند، در اين جرم شريکند.
همه اينان اگر سکوت کنند و از او اعلان بيزاري نکنند، در اين جرم و تبعاتش، شريکند.

و آنها در حقيقت تنها به ام المؤمنين رضي الله عنها طعنه نمی زنند، بلکه از اين تجاوزکرده و به همسرش يعني رسول الله صلي الله عليه وسلم طعنه مي زنند چرا که تهمت به ام المؤمنين و رضايت به آن، طعنه به رسول الله صلي الله عليه وسلم مي باشد، زيرا خداوند متعال مي فرمايد:
(الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ) نور 26
«زنان ناپاك، از آنِ مردان ناپاكند، و مردان ناپاك، از آنِ زنان ناپاكند، و زنان پاك، متعلّق به مردان پاكند، و مردان پاك، متعلّق به زنان پاكند. ( پس چگونه تهمت مي‌زنيد به عائشه عفيفه رزين، همسر محمّد امين، فرستاده ربّ‌العالمين‌ ؟ ! ) آنان از نسبتهاي ناموسي ناروائي كه بدانان داده مي‌شود مبرّا و منزّه هستند ، ( و به همين دليل ) ايشان از مغفرت الهي برخوردارند و داراي روزي ارزشمندند ( كه بهشت جاويدان و نعمتهاي غيرقابل تصوّر آن است ). ‏»

ابن کثير مي گويد: « خداوند متعال عائشه را همسر رسول الله صلي الله عليه وسلم قرار نداد مگر به خاطر اينکه او پاک بود، چون او پاکتر از هر پاکي درميان بشراست، واگر خبيث بود شرعاً و تقديراً شايسته پيامبر نبود، وبراي همين خداوند متعال مي فرمايد: (أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ: آنان از نسبتهاي ناموسي ناروائي كه بدانان داده مي‌شود مبرّا و منزّه هستند) يعني تهمتهايي که اهل بهتان و عداوت مي گويند».

و براي همين ابن عباس بين آيه(لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء: چرا نمي‌بايست آنان موظّف شوند چهار شاهد را حاضر بياورند تا بر سخن ايشان گواهي دهند ؟) و آيه ( إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏: ‏كساني كه زنان پاكدامن بي‌خبر ايماندار را به زنا متّهم مي‌سازند، در دنيا و آخرت از رحمت خدا دور و عذاب عظيمي‌دارند) فرق قائل مي شود، و درباره آيه دوم مي گويد: «اين آيه مخصوصاً در شأن عائشه و همسران پيامبر صلي الله عليه وسلم مي باشد چرا که مبهم است و ذکر توبه درآن نيامده درحالي که کسي که زن مؤمني را تهمت زند خدا براي او راه توبه قرار داده است».

پس اين آيه فقط درباره کسي است که به عائشه و امهات المؤمنين رضي الله عنهن تهمت زند چرا که تهمت آنها طعنه و عيب جويي از پيامبر صلي الله عليه وسلم است، «تهمت زدن به زن اذيت شوهر اوست و نيز اذيت فرزندش چرا که با تهمت زدن به زنش در واقع شوهرش را به ديوثي متهم کرده است، اگر زن کسي زنا کند شوهرش به سختي ناراحت مي شود..واي بسا شرمساري و ذلتي که با تهمت به زن کسي براي شوهرش پيش مي آيد بيشتر است از وقتي که خود او متهم شود». [الصارم المسلول علي الشاتم الرسول تأليف ابن تيميه).

***

درخاتمه حديثي را ذکر مي کنم که عبدالله بن عمر از رسول الله صلي الله عليه وسلم روايت مي کند که فرمودند: ( ثلاثةٌ قد حَرّمَ اللهُ - تَبَارَكَ وَتَعَالَى - عليهم الجنةَ : مُدْمِنُ الخمر ، والعاقّ ، والدّيّوثُ الذي يُقِرُّ في أَهْلِهِ الخُبْثَ: خداوند متعال بهشت را بر سه کس حرام کرده است: معتاد به شراب، و عاق شده ی والدين، و ديوثي که بر بداري خانواده اش سکوت مي کند) (روايت احمد و نسائي).
بترسيد از اين تهديد عظيم؛ چرا که هر کس که بر طعنه روافض به مادر پاکش سکوت کند، دو خصلت از تهديد مذکور در حديث را جمع کرده است: عاق والدين و ديوثي.

عاق والدين: هيچ عقوقي بدتر از عاق ام المؤمنين شدن نيست، کسي که دو حرمت و دو حق را دارد: حرمت زنان مسلمين و حرمت امهات المؤمنين. و حرمت شوهرش صلوات الله عليه و سلامه مؤکد است و طعن به همسرش طعنه به اوست و بدين خاطر دفاع از ايشان و ناموسش حق اوست اما عاق خبيث سخن ديگري غير ازآنکه در قرآن درباره او گفته شده مي گويد و نه تنها بر تهمت زنندگان اف نمي گويد بلکه به دشمنان و تهمت زنندگانش مي گويد که بشتابيد!! نفرين بر او باد... نفرين بر او باد..
و براي شخص منتسب به اسلام هيچ ديوثيتي بدتر از اين نيست که بر بدکاري (تهمت روافض به آبروي) مادرش سکوت کند، صادقترين و پاکترين مادران، و اين ديوثيت آنجاست که کساني را که به ناموسش طعنه مي زنند را در آغوش گرفته و ببوسد و او را ستايش کند و به دوستي بگيرد و از او بيزاري نجسته و به طعنه زدنش اعتراض ننمايد.

هان! نفرينش باد و نابود باد آنکه دشنامش دهد، فرينش باد و نابود باد آنکه عاق او شود.
امام مالک فرمود: «هر کس ابوبکر را ناسزاگفت شلاق بايد بخورد و هر کس عائشه را دشنام داد بايد کشته شود، پرسيده شد؟چرا؟فرمود: هرکس به او تهمت زند با قرآن مخالفت کرده است». (الصارم المسلول).
قاضي ابويعلي مي گويد: «هر کس عائشه را تهمتي زند که خداوند متعال او را ازآن تبرئه کرده است کافر مي شود و دراين حکم اختلافي بين علماء نيست».

و امام مالک مي گويد: «زیرا خداوند متعال مي فرمايد:(‏ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ‏:‏ خداوند نصيحتتان مي‌كند، اين كه اگر مؤمنيد، نكند هرگز چنين كاري را تكرار كنيد ) (نور/17) پس هر کس تکرارکردکافرمي شود.‏» [الشفا تأليف قاضي عياض].
ابن حزم مي گويد: «قول مالک صحيح است، اين کار ارتداد کاملي است و تکذيب خداوند متعال در تبرئه ايشان مي باشد». (المحلي).
ابن کثيرمي گويد: «علماء رحمهم الله اجماع دارند که هر آن کس که او را بعد از اين آيه دشنام داده و تهمت زند،کافر مي شود چون معاند با قرآن است». (تفسيراين کثير).

و صلي الله عليه و سلم علي نبينا محمد و علي آله و ازواجه و اصحابه اجمعين


به قلم: شیخ ابومحمد مقدسی فک الله اسره
ترجمه: محمد عمر ابراهيمی
منبع: توحید و جهاد



--------------------------------------------------------------------------------
قصيده اي زيبا از ابن بهيج اندلسي در ستايش ام المؤمنين عائشه رضي الله عنها و عن ابيها که با صداي زيبا و دل نشيني سروده شده است.

http://www.mashahd.net/view_video.php?viewkey=8b984a62d8c8c926c1b5

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

شیعه کافر

فتاوای اکابرین امت در باره اثبات کفر شیعه




فتا

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

فتاوای علماء اهل سنت در مورد کفرشیعه

ابوحنیفه امام سفیان نوری امام اوزاعی می فرماینداگرشیعیان توبه کنندوبه اسلام برگردندتوبه آنان قبول شده وکشته نمی شونداما امام مالک امام شافعی امام احمد بن حنبل امام لیث بن سعدو دیگر ائمه کبار می فرمایند نه توبه آنان پذیرفته می شودونه اسلام آوردن آنان معتبر دانسته می شودبلکه باید کشته شوند
(رساله بن عابدین شامی چاپ لاهور جلد 1 صفحه 369)
------------------------------------------------------------------
فتوای ملا علی قاری رحمه الله
شیعیان عقیده دارند که صحابه کافر هستند بنا بر این تمام امت بر کفر آنان متفق است ودر این هیچ کسی اختلاف ندارد (تتمه مظاهر حق بحواله بینات صفحه 87)
وهمچنین می گوید هرکس خلافت شیخین را انکار کندبلکه کافر است زیرا که امت بر خلافت آن دو اجماع کرده است
( شرح فقه اکبر صفحه 198 )
---------------------------------------------------------------------
فتاوای عالمگیری
شیعه اگربه شیخین گستاخی کند یا لعن کند کافر می شود شیعیان از دایره اسلام خارج هستندو حکم آنان درشریعت اسلام حکم مرتدین است

( فتاوای عالمگیری جلد 2 صفحه 268)

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

شیعه بدترین وخبیث ترین کافر

الله تعالی مي فرمايد: { لا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ}[المجادلة: 22](قومي را نيابي كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشد، كساني را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده اند هرچند پدرانشا‌ن يا پسرانشان يا برادرانشا‌ن يا عشيره آنا‌ن باشد، را دوست بدارند.)بسياري از مردم نسبت به اين اصل مهم نادانند حتي من از كسانيكه به عنوان اهل علم و دعوت مشهورند در مصاحبه هايي كه با راديوهاي غربي انجام داده اند، شنيده ام در مورد مسيحيان گفته اند آنها برادران ما هستند، واي از اين كلمات كه خطر آنها چه بسيار زياد است.همچنانكه خداوند متعا‌ل دوستي كافران را كه دشمن عقيده اسلامي هستند، حرام كرده ا‌ست به همان صورت دوستي مؤمنان و محبت نسبت به آنها را واجب كرده است و مي فرمايد: { إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ، وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ}[المائدة: 55-56](وليٌ شما خدا و رسول اوست و كسا‌نيكه ايمان آورده اند همان كسانيكه نماز بپا مي دارند و در حال ركوع زكات مي دهند. و هركس خدا و پيامبر او و كساني را كه ايمان آورده اند را وليٌ خود بداند، پس بدانيد كه حزب خدا همان پيروزمندا‌نند.) و مي فرمايد: { مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ}[الفتح: 29](محمد پيامبر خداست و كسانيكه با ا‌ويند بر كافران سختگير، با همد‌يگر مهربانند.) و مي فرمايد: { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ}[الحجرات: 10](مؤمنان برادر يكديگرند.)مؤمنان هرچند از لحا‌ظ نسب و وطن از هم دور با‌شند در دين و عقيده با هم برادرند؛ خداوند مي فرمايد: { وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإِيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلاّ لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ} [الحشر: 10](و كسانيكه بعد ازآنان‹مهاجرين و انصار› آمده اند، مي گويند: پروردگارا بر ما و بر آن برادرانمان كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته اند ببخشاي و در دلهايمان نسبت به كسانيكه ايمان آورده اند كينه اي قرار مده. پروردگارا راستي كه تو رؤوف و مهرباني.) مؤمنان از آغاز خلقت تا انقرا‌ض عالم هرچند در زمينهايي دور از هم و در زمانهاي مختلف زندگي كرده باشند برادر و دوستدار همد‌يگرند، آخر آنها به اولشان اقتدا مي كند و براي همديگر دعا و طلب استغفار مي نمايند.
فتوای علامه کمال الدین
بن همام اگرروافض منکر خلافت شیخین ابوبکروعمر (رض)است پس او کافر است.
(فتح الغدیرجلد اول باب الامامت)

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

مطاعن عمر رضي الله عنه وجواب آنان از تحفه اثنا عشریه

مطاعن عمر رضي الله عنه وجواب آنان از تحفه اثنا عشریه

شیعه ملعون در کل یازده اعتراض بر حضرت عمر رضی الله عنه می کنند که جواب آنان را از تحفه اثنا عشریه نقل می کنیم تا شاید ضاله ای بر راه هدایت ئایمان باز گردد .
طعن اول

اول كه عمده طعنها نزد شيعه است قصه قرطاس است بروايه بخاري و مسلم از ابن عباس آمده كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم در مرض موت خود روز پنجشنبه قبل از وفات بچهار روز صحابه را كه در حجره مبارك حاضر بودند خطاب فرمود كه نزد من كاغذي و دواتي و قلمي بياريد تا من براي شما كتابي بنويسم كه بعد از وفات من گمراه نشويد پس اختلاف كردند حاضران در آوردن و نه آوردن و عمر گفت كه كفايه ميكند ما را قرآن مجيد كه نزد ما است و هر آئينه آن حضرت را صلي الله عليه وسلم درين وقت درد شدت دارد پس بعضي تائيد قول عمر كردند و بعضي گفت كه هان بياريد آنچه حضرت ميخواهند از كاغذ و دوات و شور و شغب بسيار شد و درين اثنا كسي اينهم گفت كه ايا آن حضرت را هذيان و اختلاط كلام رو داده است باز از آنحضرت نيز پرسيد كه چه اراده ميفرمايد پس بعضي از ايشان باز اين كلام را ازان حضرت اعاده خواستند آنحضرت صلي الله عليه وسلم فرمود كه اين وقت از پيش من برخيزيد كه نزد پيغمبران تنازع و شور و شغب لايق نيست و نوشتن كتاب باين قضيه و پرخاش موقوف ماند اينست قصه قرطاس كه خاطرخواه شيعه موافق روايات صحيحه اهل سنت است و درين قصه بچند وجه طعن متوجه به عمر ميشود اول آنكه رد كرد قول آنحضرت را و قول آن حضرت همه وحي است قوله تعالي (وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (4)(النجم) و رد وحي كفر است قوله تعالي (إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآَيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ (44)(المائده) دوم آنكه گفت كه آيا آنحضرت را هذيان و اختلاط كلام رو داده حالانكه انبيا ازين امور معصوم اند و جنون بالاجماع بر انبيا جايز نيست و الا اعتماد از قول و فعل شان برخيزد پس در همه حالات قول و فعل انبيا معتبر و قابل اتباع است سوم انكه رفع صوت و تنازع كرد بحضور پيغمبر حالانكه رفع بحضور آنجناب صلي الله عليه وسلم كبيره است بدليل قرآن (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (2) (الحجرات) چهارم حق تلفي امت نمود زيرا كه اگر كتاب مذكور نوشته مي شد امت از گمراهي محفوظ مي ماند و حالا درهر وادي سراسيمه و حيران اند واختلاف بيشمار در اصول و فروع پيدا كرده اند پس وزر و وبال اين همه اختلافات بر گردن عمر است اينست تقرير طعن با زور و شوري كه دارد و در هيچ كتاب باين طمطراق پيدا نمي شود جواب ازين مطاعن چهارگانه اولا بطريق اجمال آنست كه اين كارها فقط عمر نه كرده است تمام حاضران حجره درين مقدور گروه شده بودند و حضرت عباس و حضرت علي نيز دران وقت حاضر بودند پس اگر در گروه مانعين بودند شريك عمر شدند در همه مطاعن و اگر در گروه مجوزين بودند لابد بعضي مطاعن بايشان هم عايد گشت مثل رفع صوت بحضور پيغمبر صلي الله عليه وسلم خصوصا درين وقت نازك و مثل حق تلفي امت كه بسبب منع مانعين از احضار قرطاس و دوات ممتنع شدند و نه در آن وقت و نه بعد ازان كه فرصت دراز بود آورده آن كتاب را نوشتند پس اين وجوه طعن مشترك است در عمر و در غير او كه بعضي از آنها به اجماع شيعه و سني مطعون نمي توانند شد و چون طعن مشترك شد در مطعون و غير مطعون ساقط گشت محتاج جواب نماند بلكه اگر تامل بكار برده شود وجه اول از طعن نيز مشترك است زيراكه امر آنحضرت صلي الله عليه وسلم بلفظ ايتوني بقرطاس خطاب بجميع حاضرين بود نه بعمر بالخصوص پس اگر اين امر براي وجوب و فرضيت بود هر همه گناهكار و مخالف فرمان شرع شدند نهايت كارآنكه عمر ديگران را باعث برين نافرماني گرديد و ديگران قبول حمك عمر كرده مخالفت حكم رسول صلي الله عليه وسلم بجا آوردند و در وعيد (إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآَيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ (44)(المائده) بلاشبهه داخل شدند پس نسبت عمر حاشاه چون نسبت شيطان شد كه كافران را باعث بر كفر مي‌شود و نسبت ديگران حاشاهم چون كافران و روشن است كه طعن را فقط به شيطان متوجه نمي توان كرد و الا كافران معذور بلكه ماجور باشند و هو خلاف القرآن بل الشريعه كلها و اگر اين امر بنابر وجوب و فرضيت نبود بلكه بنابر صلاح ارشاد پس عمر و غير عمر همه در اهمال اين امر مطعون نيستند و ملامت بهيچ وجه بايشان عايد نمي‌گردد چه امر پيغمبر كه براي اصلاح و ارشاد باشد مخالفت آن باجماع جايز است چنانچه بيايد انشاءالله تعالي وجه اول از طعن مبني بران است كه عمر رد وحي كرد و جميع اقوال پيغمبر وحي است لقوله تعالي (وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (4)(النجم) و درهمه دو مقدمه خلل بين است اما اول پس از انجهت كه عمر رد قول آنحضرت صلي الله عليه وسلم نه نمود بلكه ترفيه و آرام و راحت دادن پيغمبر صلي الله عليه وسلم و رنج نكشيدن آنجناب در حالت شدت بيماري منظور داشت و اين معامله را بالعكس رد حكم پيغمبر صلي الله عليه وسلم فهميدن كمال تعصب است هر كسي بيمار عزيز خود را از محنت كشيدن و رنج بردن حمايت ميكند اگر احيانا ان بيمار در حالت شدت درد و مرض بنابر مصلحت حاضرين و فايده ان ميخواهد كه خود مشقتي نمايد آن را بتعلل و مدافعت مانع مي آيند و استغنا ازان مشقت و عدم احتياج بآن و ضرور نبودن آن بيان ميكنند و اين معامله نسبت به بزرگان و عزيزان زياده تر مروج و معمول است پس چون عمر ديد كه آنحضرت صلي الله عليه وسلم براي فايده اصحاب و امت ميخواهند كه درين وقت تنگ كه شدت مرض باين مرتبه است خود املاء كتاب فرمايند يا بدست خود نويسند و اين حركت قولي و فعلي درين حالت موجب كمال حرج و مشقت خواهد بود تجويز اين معني گوارا نه كرد بآنحضرت خطاب ننشود از راه كمال ادب بلكه بمردم ديگر ازآيه كريمه ثابت كرد كه استغنا ازين حرج دادن حاصل است تا بگوش آنحضرت برسد و آنحضرت صلي الله عليه وسلم بداند كه اين مشقت بر خود كشيدن درين حالت چندان ضرور نيست و في الواقع درين مقدمه نزد عقلا صد آفرين و هزار تحسين بر دقت نظر عمر است زيرا كه قبل ازين واقعه به سه ماه آيه كريمه (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا) فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (3) (المائده) نازل شده بود و ابواب نسخ و تبديل و زياده و نقصان را درين مطلقا مسدود ساخته مهر ختم بران نموده گذاشته و بهمين آيه اشاره كرد عمر درين عبارت كه حسبنا كتاب الله پس اگر آنحضرت درين حالت چيزي جديد كه سابق در كتاب و شريعت نيامده بنويساند موجب تكذيب اين آيه خواهد بود و آن محال است پس مقصد آنحضرت درين وقت نيست مگر تاكيد احكامي كه سابق قرار يافته و تاكيد آنحضرت ما را بيشتر و چسپان تر از تاكيد حق تعال در وحي منزل خود نخواهد بود پس درين وقت چه ضرور است كه آنحضرت اين مشقت زايد كه چندان در كار نيست بر ذات پاك خود گوارا نمايد بهتر كه در راحت و آرام بگذارند و اين لفظ كه ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قد غلبه الوجع و عندنا كتاب الله حسبنا صريح برين قصد گواه است پس معلوم شد كه رد حكم پيغمبر را درين ماجرا نسبت به عمر كردن كمال غلط فهمي و ناداني يا كمال عداوت و بغض و عناد است و اين قسم عرض مصالح و مشاورات هميشه معمول پيغمبر با صحابه و معمول صحابه با پيغمبر بود و علي الخصوص عمر را درين ياب خصوصيتي و جراتي زايد بهمرسيده بود كه در قصه نماز بر منافق و پرده نشين كردن ازواج مطهرات و قتل بنديان غزوه بدر و مصلي گرفتن مقام ابراهيم و امثال ذلك وحي الهي موافق عرض او آمده بود و صوابديد او در اكثر مقدمات مقبول پيغمبر بلكه خداي پيغمبر مي‌شد و اگر اين قسم عرض مصلحت را رد وحي و رد قول پيغمبر گفته اند و حضرت امير هم شريك عمر در چند جا خواهد شد اول آنكه در بخاري كه اصح الكتب اهل سنت است بطريق متعدده مرويست كه آنحضرت صلي الله عليه و سلم شب هنگام بخانه امير و زهرا تشريف برد و ايشان را از خوابگاه برداشت و براي اداء نماز تهجد تقيد بسيار فرمود و گفت كه (قوما فصليا) حضرت امير گفت كه و الله لا نصلي الا ما كتب الله لنا يعني قسم بخدا كه ما هرگز نماز نخواهيم خواند الا آنچه مقدر كرده است خداي تعالي براي ما و انما انفسنا بيدالله يعني دلها‌ء ما در دست خداست اگر توفيق نماز تهجد ميداد ميخوانديم پس آنحضرت صلي الله عليه وسلم از خانه ايشان برگشت و رانهاء خود را مي گوفت و ميفرمود كه (وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآَنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا (54)(الكهف) پس درين قصه مجادلت با رسول الله صلي الله عليه وسلم در مقدمه شرع و تمسك بشبهه جبريه كه اصلا در شرع مسموع نيست از حضرت امير واقع شد ليكن چون قرينه گواه صدق و راستي و قصد نيك بود آنحضرت صلي الله عليه وسلم ملامت نفرمود دوم آنكه در صحيح بخاري موجود است كه غزوه حديبيه چون صلحنامه در ميان پيغمبر صلي الله عليه وسلم و كفار نوشته مي شد حضرت امير لفظ رسول الله در القاب آنحضرت رقم فرموده بود رئيسان كفر از ترقيم اين لقب مانع آمدند و گفتند اگر ما اين لقب را مسلم مي داشتيم با وي چرا جنگ ميكرديم آنحضرت صلي الله عليه وسلم امير را هر چند فرمود كه اين لفظ را محو كن حضرت امير بنابر كمال ايمان محو نفرمود و مخالفت امر رسول نمود تا آنكه آنحضرت صلي الله عليه وسلم صلحنامه از دست امير گرفته بدست مبارك محو فرمود پس اهل سنت اين قسم امور را مخالفت پيغمبر نمي گويند و نميدانند و حضرت امير را برين مخالفت طعن نميكنند عمر را چرا طعن خواهند كرد و اگر شيعه اينقسم امور هم رد قول پيغمبر بگويند تيشه بر پاي خود خواهند زد و دايره قيل و قال را برخود تنگ خواهند ساخت زيراكه در كتب اينفرقه نيز اين قسم مخالفتها و عرض مصلحت و مشوره در حق حضرت امير مرويست روي الشريف المرتضي المقلب بعلم الهدي الاماميه في كتاب الغرر و الدرر عن محمد بن الحنيفه عن ابيه امير المومنين علي رضي الله عنه قال قد اكثر الناس علي ماريه القبطيه ام ابراهيم بن النبي صلي الله عليه و سلم خذ هذا السيف و انطلق فان و جدته عندها فاقتله فلما اقبلت نحوه علم اني فاتي نخله فرقي اليها ثم رمي بنفسه علي فقاه و شغر برجليه فاذا به اجب امسح ليس له ما للرجال لا قليل و لا كثير قال فغمدت السيف و رجعت الي النبي صلي الله عليه وسلم فاخبرته فقال (الحمد لله الذي يصرف عنا الرجس اهل البيت) انتهي و اين روايت دليل صريح است كه ماريه قبطيه نيز از اهل بيت بودو در آيه تطهير داخل والحمد لله علي شمول الرحمه و عموم النعمه وروي محمد بن بابويه في الامالي و الديلمي في ارشاد القلوب ان رسول الله صلي الله عليه و سلم اعطي فاطمه سبعه دراهم و قال (اعطيها عليا و مره ان يشتري لاهل بيته طعاما فقد غلبهم الجوع) فاعطتها عليا و قالت ان رسول الله صلي عليه وسلم امرك ان تبتاع لنا طعاما فاخذها علي و خرج من بيته ليبتاع طعاما لاهل بيته فسمع رجلا يقول من يقرض الملي الوفي فاعطاه الدراهم و درين قصه هم مخالفت رسول الله است و هم تصرف در مال غير بغير اذن او و هم اتلاف حقوق عيال و قطع رحم اقرب كه پسر و زوجه باشد و رنج دادن رسول صلي الله عليه وسلم بمشاهده گرسنگي اولاد و فرزندان خود ليكن چون اين همه لله و في الله و ايثارا لطاعه الله بود مقبول افتاد و محل مدح و منقبت گرديد چه جاي آن كه جاي عتاب و شكايت باشد بقراين معلوم حضرت امير بود كه اصحاب حقوق يعني حضرت زهرا و حسنين با اين ايثار رضا خواهند دادو جناب پيغمبر صلي الله عليه وسلم هم تجويز خواهند فرمود و اما مقدمه دوم يعني جميع اقوال پيغمبر وحي است پس باطل است هم بدليل عقلي و هم بدليل نقلي اما عقلي پس نزد هر عاقل ظاهر است كه معني رسول رساننده پيغام است و چون اضافت بخدا كرديم رساننده پيغام خدا باشد و آيه (وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى (3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (4)(النجم) صريح خاص به قرآن است بدليل (عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى (5)(النجم) نه عام در جميع اقوال پيغمبر و روشن است كه اگر كسي را پادشاهي يا اميري رسول خود كرده بجانب ملكي بفريسد هرگز مردم آن ملك جميع اقوال آن رسول را از جانب آن پادشاه و آن امير نخواهند دانست و اما نقلي پس براي آنكه اگر اقوال آن حضرت تمام وحي منزل من الله مي شد در قرآن مجيد چرا در بعضي اقوال آن حضرت عتاب ميفرمودند حالانكه در جاهای عتاب شديد نازل شده (عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ (43)(التوبه) و قوله تعالي (إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا (105) وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا (106) وَلَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا (107)(النساء) و در اذن دادن بگرفتن فديه از بندگان بدر اين قدر تشدد چرا واقع مي شد كه (لَوْلَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (68)(الانفال)و نيز اگر چنين مي شد امر بقتل قبطي و خريدن طعام و محو رسول الله و امر به تهجد همه وحی منزل من الله می شد و رد این وحی از جناب امیر لازم می‌آمد نیز درین صورت امر بمشوره صحابه که در آیه (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (159)(آل عمران) وارد است چه معنی داشت و اطاعت در بعض امور بعضی صحابه که از آیه (وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7)(الحجرات) مستفاد می شود هر چه تواند بود و نیز جناب امیر در غزوه تبوک چون ببودن آنجناب در مدینه نزد عیال امر صادر شد چه قسم میگفت که اتخلفنی فی النساء و الصبیان در مقابله وحی اعتراضات نمودن کی جایز است و نیز در اصول امامیه باید دید جمیع اقوال آنحضرت صلی الله علیه وسلم را وحی نمیدانند و جمیع افعال آجناب را واجب الاتباع انگارند پس درین طعن این مقدمه فاسده باطله را نه مطابق واقع است و نه مذهب خود و نه مذهب خصم برای تکمیل و ترویج طعن خود آوردن چه قدر داد تعصب وعده دادن است حالا این آهنگ را بلندتر نمایند و از اقوال پیغمبر بالاتر آئیم و گوئيم كه شیعه و سنی عرض مصلحت و دفع مشقت نمودن و بر خلاف حکم الهی بلا واسطه و بالقطع وحی منزل من الله باشد چند مرتبه اصرار كردن رد وحی نیست جناب پیغمبر صلی الله علیه وسلم خاتم المرسلین در شب معراج بمشوره پیغمبر دیگر که از اولو العزم است یعنی حضرت موسی نه بار مراجعت فرمود و عرض کرد که این حکم بر امت من تحمل نمی تواند کرد و ذکر ذلک ابن بابویه فی کتالب المعراج اگر معاذ الله این امر رد وحی باشد از پیغمبران چه قسم صادر شود و این را رد وحی گفتن بغير از ملحدی و زندیقی نمی آید و نیز مراجعت حضرت موسی با پروردگار خود بعد از ان که بلاواسطه باو حکم شد و در قرآن مجید صریح منصوص است قوله تعالی (وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ (11) قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ (12) وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ (13) وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ (14) قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآَيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ (15)(الشعراء) و نیز از مقررات شیعه است در علم اصول خود که امر رسول بلکه خدا بلاواسطه نیز محتمل ندب است مقتضی وجوب نیست بالقین پس مراجعت توان کرد تا واضح شود که مراد ازین امر وجوب است یا ندب ذکره الشریف المرتضی فی الدرر و الغرر و چون چنین باشد عمر را درین مراجعت با وجود تمسک بایه قرآنی در باب استغنا از تحمل مشقت که صریح دلالت بر ندبیت این امر میکند چه تقصیر و کدام گناه و وجه ثانی از طعن یعنی انکه عمر اختلاط کلام را به پیغمبر نسبت کرد پس نیز بیجاست زیرا که اول از کجا بیقین ثابت شود که گوینده این لفظ أهجر استفهموه عمر بود در اکثر روایات قالوا واقع است محتمل است که مجوزین آوردن قرطاس و دوات تقویت قول خود کرده باشند باین کلمه و استفهام انکاری بود یعنی هجر و هذیان بر زبان پیغمبر خود مقرر است که جاری نمی‌شود پس آنچه فرموده است بان اهتمام نمایند و آنچه نوشتن آن ارشاد می شود بپرسید که چه منظور دارند و محتمل است که مانعین نیز بطریق استفهام انکاری گفته باشند که آخر پیغمبر هذیان نمی گوید و ظاهر این کلمه بفهم ما نمی آید پس باز پرسید که ایا نوشتن کتاب حقیقه مراد است یا چیز دیگر و وجه نفهمیدن این کلمه صریح و ظاهر بود زیراکه عادت شریف آنحضرت صلی الله علیه و سلم آن بود که احکام الهی را بخدا نسبت میفرمود و درینجا نفرمود که ان الله امرنی ان اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی مانعین را توهم پیدا شد که خلاف عادت البته نفرموده باشد ما نفهمیدیم تحقیق باید کرد و نیز قطعا معلوم داشتند که آنجناب نمی نوشت و مشق این صنعت نداشت بلکه این صنعت اصلا از وی بصدور نمی آمد دفعا لتهمه موافق نص قرآن (وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (48) (العنکبوت) و درین عبارت نسبت آن بخود فرمود اکتب لکم کتابا این چه معنی دارد این را استفهام باید کرد که آخر کلام پیغمبر صلی الله علیه وسلم هذیان خود نخواهد بود و نیز عادت آنجناب بود که غیر از قرآن چیزی دیگر نمی نویسانید بلکه يك بار عمر بن الخطاب نسخه از تورات آورده میخواند آنجناب او را منع فرمود پس درین وقت خلاف این عادت مقرره سوای قرآن بدست خود نوشتن فرمود کمال تعجب حاضرین را رو داد و هیچ نفهمیدند ازین راه ذکر هذایان بطریق استفهام انکاری یا استفهام تعجبی بر زبان بعض از ایشان گذشت و اگر غرض ایشان اثبات هذیان بر پیغمبر می شد این نمی گفتند که باز به پرسید بلکه می‌گفتند که بگذارید کلام هذایان را اعتباری نیست تفصيل کلام درین مقام آنست که هجر در لغت عرب بمعنی اختلاط کلام است بوجهی كه فهمیده نشود و این اختلاط قسم می باشد در حصول یک قسم انبیا هیچ کس را نزاعي نیست و آن آنست که بسبب بحه صوت و غلبه خشکی بر زبان و ضعف آلات تکلم مخارج حروف کما ینبغی متبین نشوند و الفاظ بوجه نیک مسموع نگردند لحوق این حالت به انبیا نقصانی نیست زیرا که از اعراض و توابع مرض است و پیغمبر مارا نيزبه اجماع اهل سیر بحه الصوت در مرض موت عارض شده بود چنانچه در احادیث صحيحه نیز موجود است قسم دوم از اختلاط آنست که به سبب غشی و بخارات دردماغ که در تپهای محرقه اکثر می باشد کلام غیر منتظم یا خلاف مقصود بر زبان جاری گردد درین امر هر چند ناشی از امور بدنی است ليكن اثر آن بر روح مدركه مي‌رسد علما را در تجويز اين امر بر انبياء اختلاف است بعضی این را قیاس بر جنون کنند و ممتنع دانند و بعضی قیاس بر نوم کنند جایز شمارند در لحوق سبب اين عارضه بانبیا شبهه نیست زیراکه لحوق غشی بحضرت موسی علی نبینا و علیه الصلوه والاسلام در قرآن مجید منصوص است (وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (143)(الاعراف) لحوق بیهوشی در وقت نفخ صور بجمیع پیغمبران سوای حضرت موسی نیز ثابت صحیح و قوله تعالی (وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنْظُرُونَ (68)(الزمر) و در حدیث صحیح وارد است فاکون اول من یفیق فاذا موسی آخذ بقائمه من قوائم العرش فلا ادری اصق فافاق قبلی ام جوزی بصعقه الطور آری این قدر هست که حق تعالی انبیا را بجهت کرامت و بزرگی ایشان در حالت غشی و بیهوشی نیز از آنچه خلاف مرضی او تعالی باشد معصوم میدارد قولا وفعلا هر مرضی حق است از ایشان صادر میشود در هر حالت و ظاهر است که این حالت را قیاس بر جنون نتوان کرد که در جنون اولا اختلال در قوی مدرکه روح بهم میرسد راسخ و مستمر می باشد بخلاف این حالت که در روح اصلا اختلال نمی باشد بلکه آلات بدنی بسبب استیلاء مخالف و توجه روح بدفع ان در حکم روح نمی مانند لهذا این حالت استمرار و رسوخ ندارد پس این حالت مثل نوم است که انبیا را نیز لاحق می گردد و از حالت یقظه تفاوت بسیار دارد نهایت انکه در خواب نیز دل این بزرگان آگاه و خبردار می باشد و مع هذا احکام نوم در اموریکه متعلق بجوارح وچشم و گوش می باشند تاثیر میکند و فوت نماز و بی‌خبری از خروج وقت آن طاری میگردد چنانچه در کافی کلینی در خبر لیله التعریس مذکور است و همچنین سهو ونسیان در نماز ایشان را لاحق میشود چنانچه امامیه در کتب صحیحه خود از انبیا و ایمه وقوع سهو را روایه کرده اند و چون درین قصه بوجوه بسیار از جناب پیغمبر خلاف عادت بظهور رسید چنانچه سابق بتفصیل نوشته شد اگر بعضی حاضرین را توهم پیدا شده باشد که مبادا از جنس اختلاط کلام است که درین قسم امراض رو میدهد بعید نیست و محل طعن و تشنیع نمی تواند شد علی الخصوص که شدت درد سر و التهاب حمی درانوقت بر آنجناب زور کرده بود و از روایه دیگر صریح این معنی و این استبعاد معلوم میشود که گفتند ما شانه اهجر استفهموه و مع هذا از راه مراعات ادب این گوینده هم جزم نکرده برسبیل تردد گفت که ایا اختلاط کلام است یا مانمی فهمیم بار دیگر استفهام کنند تا واضح فرماید و بتیقظ و هوشیاری ارشاد کند تا دوات و کاغذ بیاریم و الا درگذریم که چندان حاجت مشقت کشیدنش نیست اینهمه بر تقدیریست که قسم اخیر از اختلاط کلام مراد باشد و اگر قسم اولش مراد باشد یعنی مضمون را خلاف عادت پیغمبر می بینیم مبادا بسبب ضعف ناطقه الفاظ آنجناب را بخوبی در نیافته باشیم الفاظ دیگر است و ما چیز دیگر می شنویم بار دیگر استفهام کنید تا واضح فرماید و بیقین معلوم کنیم که همین الفاظ اند آنگه دوات و کاغذ بیاریم پس اصلا اشکال نمی آید و وجه سوم از طعن سراسر غلط فهمی یا از حق چشم پوشی است زیرا که رفع صوت بر صوت پیغمبر ممنوع است و از کسی درین قصه واقع نشده نه از عمر و نه از غیر عمر و رفع صوت با هم در حضور آنحضرت بتقریب مناظرات و مشاجرات همیشه جاری بود و اصلا آنرا منع نفرموده اند بلکه اشاره قرآن تجویز آن میفرماید به دو وجهه اول باین لفظ که (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (2)(الحجرات) واین نفرموده که لا ترفعوا اصواتکم بینکم عند النبی دوم (كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ) پس صریح معلوم شد که جهر بعض بر بعض جایز است و مع هذا از کجا ثابت شود که اول عمر رفع صوت کرد و باعث تنازع گردید این را بدلیلی ثابت باید کرد بعد ازان زبان طعن باید کشاد دران حجره جمعی کثیر بودند و مقاولات جمع کثیر را رفع صوت لابدی است و ارشاد پیغمبر صلی الله علیه وسلم که لا ینبغی عندی تنازع نیز بر همین مدعا گواه است زیراکه لاینبغی ترک اولی را گویند نه حرام کبیره را اگر کسی گوید که زنا کردن مناسب نیست نزد اهل شرع ضحکه میگردد و لفظ قوموا عنی ازباب تنگ مزاجی مریض است که بگفت و شنید بسیار تنگ دل میشود و آنچه در حالت مرض از راه تنگ مزاجی بوقوع می آید در حق کسی محل طعن نیست علی الخصوص که این خطاب بهمه حاضرین است خواه مجوزین خواه مانعین در روایه صحیحه وارد است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم را درهمین مرض لدود خورانیده بودند بعد افاقت فرمودند که لایبقی احد فی البیت الا العباس فانه لم یشهدکم و این تنگ مزاجی که بسبب مرض لاحق میگردد اصلا نقصان ندارد که انبیا را ازان معصوم اعتقاد باید مثل ضعف بدن است که در امراض لاحق می شود و وجه چهارم از طعن نیز مبتنی بر خیال باطل است زیراکه حق تلفی امت و قتی می شد که چیزی جدید را که از جانب خدا آمده باشد و در حق امت نافع باشد ممانعت میکرد بمضمون آیه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ )قطعا معلوم است که امر جدید نبود بلکه امر دینی هم نبود محض مشوره نیک و مصالح ملکی ارشاد می شد که زمان همین وصیت بود و کدام عاقل تجویز میکند که جناب پیغمبر صلی الله علیه وسلم در مدت بیست وسه سال که زمان نبوت آن افضل البشر بود وصف رحمت و رافت که برعموم خلق الله و بالخصوص در حق امت خود داشت با وجود تبلیغ قرآن و ارشاد احادیث بیشمار درین وقت تنگ چیری که هرگز نگفته بود و آن چیز تریاق مجرب بود براي دفع اختلاف میخواست بگوید یا نویسد بمنع کردن عمر ممتنع شد و تا پنج روز در حیات بود اصلا عمر درانجا حاضر نه بمجرد توهم آنکه مبادا بشنود و از بیرون در تهدید نماید بر زبان نیاورد و با وصف آمد و رفت جمیع اهل بیت درین وقت بآنها نفرماید که این کتاب را نوشته بگذارید (وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا( سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ) (16)(النور) دلیل عقلی بر بطلان این خیال باطل آنست که اگر پیغمبر صلی الله علیه وسلم بنوشتن این کتاب بالحتم و القطع از جناب باری تعالی مامور می بود و با وصف یافتن فرصت که بقیه روز پنجشنبه و تمام روز جمعه و شنبه و یکشنبه بخیریت گذشت متعرض کتابت آن کتاب نشد لازم می آمد تساهل در تبلیغ که منافی عصمت آنجناب است حاشاه من ذلک قوله تعالی (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (67)(المائده) این همه ترسیدن از عمر درین وقت که موت غالب برحیات شده بود چه قدر بوعده الهی که بعصمت و محافظت وارد است نامطمئن بودنست معاذالله من ذلک و اگر به اجتهاد خود می خواستند که چیزی بنویسند پس بگفته عمر ازان اجتهاد رجوع فرمود با نه علی الشق الاول طعن بالکلیه زایل گشت بلکه درنگ سایر موافقات عمری منقلب شد بمنقبت لعز عزیز او ذل ذليل و علی الشق الثانی درترک آنچه نافع است فهمیده بود مصداق رحمه الهی نشده حاشا جنابه من ذلک قوله تعالی (لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ (128)(التوبه) دلیل دیگر آنکه آنچه منظور داشت در نوشتن کتاب یا امر جدید بود زاید بر تبلیغ سابق يا ناسخ و مخالف آن یا تاکید آن علی الشق الاول و الثانی تکذیب آیه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا)لازم می آید و علی الشق الثالث هیچ حق تلفی امت نمی شود زیراکه تاکید پیغمبر بالاتر از تاکید خدا نبود اگر از تاکید او حسابی بر ندارند از تاکید پیغمبر در حق شان چه خواهد کشود و دلیل نقلی بر بطلان این خیال آنکه در روایت سعید ابن جبیر از ابن عباس در همین خبر قرطاس وارد است و در صحیحین موجود که اشتد برسول الله صلی الله علیه و سلم و جعه فقال (ایتونی بکتف اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی ابدا) فتنازعوا فقالوا ما شانه اهجر استفهموه فذهبوا یردون علیه فقال (دعونی فالذی انا فیه خیر مما تدعوننی الیه) و اوصاهم بثلاث قال (اخرجوا المشرکین من جزیره العرب واجیزوا الوفد بنحو ماکنت اجیزهم) سکت عن الثالثه او قال و نسیتها و فی روایه و فی البیت رجال منهم عمر بن الخطاب قال قدغلبه الوجع وعند کم القرآن حسبکم کتاب الله ازین روایه صریح مستفاد شد که قبل از تکلم عمر حاضرین تنازع کردند و آنچه گفتنی بود گفتند و باز از جناب پیغمبر صلی الله علیه وسلم پرسیدند و آنجناب بعد از مراجعت سکوت فرمود از طلب ادوات کتابت و اگر امر جزمی یا موافق وحی می بود سکوت آنحضرت از امضاء آن منافی عصمت می بود وآنحضرت بعد ازین قصه باقرار شیعه تا پنج روز زنده ماند روز دوشنبه رفیق ملأ اعلی گشت فرصت تبلیغ وحی درین مدت بسیار یافت و معلوم شد که از امور دین چیزی نوشتن منظور نداشت بلکه در سیاست مدینه و مصالح ملکی و تدبیرات دنیوی چنانچه زبانی بآن چیزها وصیت فرمود و چیز سیوم که درین روایه فراموش شده تجهیز جیش اسامه است که در روایه دیگر ثابت است و اول دليل برین مدعا آنست که چون بار دیگر اصحاب از آوردن دوات و شانه پرسیدند در جواب فرمود که (فالذی انا فیه خیر مما تدعوننی الیه) یعنی شما میخواهید که وصیت نامه بنویسم و من مشغول الباطن ام بمشاهده حق تعالی و قرب و مناجات او جل شانه و اگر منظور نوشتن امور دینیه یا تبلیغ وحی می شد معنی خیریت درست نمی گشت زیراکه باجماع در حق انبیا بهتر از تبلیغ وحی و ترویج احکام دین عبادتی نیست و نیز از این روایه ظاهر شد که چون آن حضرت صلی الله علیه وسلم بار دیگر جواب بی تعلقی و وارستگی ازین عالم باصحاب ارشاد فرمود حاضران را یاسی و حسرتی دامنگیر حال شد عمربن الخطاب برای تسلیه آنها این عبارت گفت که این جواب ترش پیغمبر بشما نه از راه عتاب و غضب است برشما بلکه بسبب شدت درد است که موجب تنگ مزاجی گشته و از وارستگی پیغمبر مایوس نشوید که کتاب الله کافی و شافی است برای تربیت شما و پاس دین و ایمان شما ازینجا معلوم شد که این کلام از عمر بن الخطاب بعد ازین گفت و شنید در مقام تسلیه اصحاب واقع شده نه در مقام ممانعت از کتابت و مقطع الکلام درین مقام آنست که حضرت امیر نیز درین قصه حاضر بود باجماع اهل سیر از طرفین و اصلا انکار اوبر عمر با دیگر حاضران مجلس که ممانعت از کتابت کرده بودند نه در حیات شان و نه بعد از وفات شان که زمان خلافت حضرت امیر بود بروایه شیعه و سنی منقول نشده پس اگر عمر درین کار خطاوار است حضرت امیر نیز مجوز کار اوست و غیر ابن عباس که در انزمان صغیر السن بود هر گز برین قصه افسوس و تحسر از کسی منقول نشده اگر فوت امر مهمی درین ماجرا رو میداد کبراء صحابه و لااقل حضرت امیر خود آن را مذکور میفرمود و حسرت می نمود و شکایت این ممانعت بر زبان می آورد و اگر دری نجا کسی را بطریق شبهه بخاطر برسد که اگر مهمی از مهمات دین منظور نظر پیغمبر درین نوشتن نبود پس چرا فرمود که (لن تضلوا بعدی) زیرا که این لفظ صریح دلالت میکند که بسبب نوشتن این کتاب شما را گمراهی نخواهد شد و معنی گمراهی همین است که دردین خللی افتد جواب این شبهه آنست که لفظ ضلال در لغت عرب چنانچه بمعنی گمراهی دردین می آید بمعنی سوء تدبیر در مقدمات دنیوی نیز بسیار مستعمل می شود مثالش از کلام الهی قول برادران حضرت یوسف است در حق حضرت یعقوب علی نبینا و علیهم الصلوه و السلام که در سوره یوسف مذکور است (إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (8)(یوسف) و نیز در همین سوره در جای دیگر است که (قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ (95)(یوسف) و پیداست که برادران حضرت یوسف کافر نبوده اند که پدر بزرگوار خود را که پیغمبر عالی مرتبه بود گمراه دین اعتقاد کنند معاذالله من هذا الظن الفاسد مراد ایشان بی تدبیری دنیوی بود که پسران کار آمدنی را که بخدمات قیام دارند چندان دوست نمیدارد و پسران خورد سال کم محنت و قاصر الخدمت را نوبت بعشق رسانیده پس درینجا هم مراد از تضلوا خطا در تدبیر ملکی است نه گمراهی دین و دلیل قطعی برین اراده آنست که درمدت بیست وسه سال نزول وحی و قرآن و تبلیغ احادیث اگر کفایت در هدایت ایشان و دفع گمراهی ایشان نه شده بود درین دوسه سطر کتاب چه قسم کفایت اینکار می توانست شد و نیز درینجا بخاطر بعضی میرسد که مبادا منظور آنجناب نوشتن امر خلافت باشد و سبب معانعت عمر این امر مهم در حیز توقف افتاد گوئیم اگر منظور نوشتن خلافت باشد از دو حال بیرون نیست یا خلافت ابوبکر خواهد بود یا خلافت حضرت امیر بر تقدیر اول آنحضرت صلی الله علیه وسلم بار دیگر در همین مرض این داعیه بخاطر مبارک آورده خود موقوف ساخت بی آنکه عمر یا دیگری ممانعت نماید بلکه حواله بر خدا و اجماع مومنین فرمود و دانست که این مقدمه واقع شدنی است حاجت بنوشتن نیست در صحیح مسلم موجود ات که آنجناب عایشه صدیقه را درهمین مرض فرمود که (ادعی لی اباک و اخاک اکتب لهما کتابا فانی اخاف ان یتمنی متمن و یقول قائل انا و لا ویابی الله و المومنین الاابا بکر) یعنی بطلب نزد من پدر و برادر خود را تا من بنویسم وصیت نامه زیراکه می ترسم که آرزو کند آرزو کننده یا گوید گوینده که منم و دیگری نیست و قبول نخواهد کرد خدا و مردم با ایمان مگر ابوبکر را درینجا عمر کجا حاضر بود که از نویسانیدن وصیت نامه ممانعت کرده باشد و بر تقدیر ثانی نیز حاجت نوشتن نبود زیراکه قبل ازین واقعه بحضور هزاران کس در میدان غدیر خم خطیه ولایت امیر المومنین فرموده بود و حضرت امیر را مولای هر مومن و مومنه ساخته و آن قصه مشهور آفاق و زبان زد خلایق گشته بود اگر با وصف آن تقید وتاکید وشهرت و تواتر موافق آن مل نه کنند ازین نوشتن خانگی که چند کس بیش دران حاضر نبودند چه می گشود بالجمله بهیچ صورت در ممانعت ازین کتابت حق امت تلف نشده و مهمان دینی در پرده خفا نمانده و این خیال باطل بعینه مثال خیال غیبت امام مهدی است حذوا بحذو که و سواسی بیش نیست و مرض وسواس را علاجی نه.

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

بي حياترين قوم

بي حياترين قوم


در بین تمام ادیان واقوامی که الله تعالی در دنیا خلق فرموده است بهترین وحساس ترین هدیه ای که به آ ن ها عطا نموده است حیا وناموس است . والله تعالی آن قدر به این مسئله توجه می نماید که برای هر مسئله ای دو شاهد را کفایت قرار داده است ولی در این مورد استثناء است وکمتر از چهار شاهد را الله تعالی قبول نمی کند چرا ؟مسئله ی ناموس وحیا این قدر مهم است که آن را جز ئی از اجزاء مهم دین قرار داده است نبی اکرم ( ص ) می فرماید ( الحیاء شعبه من الایمان ) وکسی که به ناموس خود اهمیت ندهد اورا در شریعت دیّوث می نامند وپیامبر گرامی می فرماید دیّوث بوی جنت به مشامش نمی رسد وقتی که حیا از انسان رفت دست به هر کاری می زند و پرواه هیچ کار زشتی را نمی کند جایی که حضرت می فرماید ( إذا فاتک الحیا فافعل ما شئت ) وقتی حیای تو از بین رفت هر کاری دلت می خواهد انجام بده . واین مسئله حتی در مجامع غیر اسلامی هم مهم است وانسان های با وجدان قوم یهود ونصاری هم به این مسئله اهمیت می دهند وبه ناموس خود احترام می گذارند واگر چه در ادیان تحریف شده آنان مسائلی وآزادی هایی قایل هستند ولی باز هم آزادانه وبا افتخار برای ناموس دری هم دیگر تبلیغات نمی کنند وفضایل این کار بی عفت را بیان نمی کنند .تنها مذهبی که علنا وبا افتخار پیروانش را دستور می دهد وبرای آنان فضایلی را در قبال انجام این عمل ضد فطری وانسانی بیان می کند مذهب شیعه است که به نام دین وبه نام اسلام آخوند های بی غیرت به ناموس پیروان خود حمله می کنند وآن قدر این قوم میمون صفت را استحمار کرده اند که هر کس خواهرش به زنا مبتلا شد افتخار می کند که خواهرم را فلان حاج آقا صیغه کرده جنت برایش واجب شد وبه حاج خانم منسوب گشت . و چون اکثر آخوند ها بچه صیغه ای هستند ووجود شان خلاف فطرت بود ه به این عمل غیر فطری عادی شده اند پس ای ملت بیچاره شیعه از عقلت استفاده کن تا کی می خواهی میمون بمانی وناموست دردست این وآن باشد این آخوند های بی غیرت پرواه شما را نمی کنند حتی به نوزادان زیر دو سال شما هم رحم نمی کنند.((((امام حتي صيغه كردن بادختر شيرخوار را نيز جايز مي دانستند ، لذا فرموده اند:« نزديكي با زوجه قبل از تمام شدن نُه سال جايز نيست و اما ساير لذت ها مانند لمس نمودن با شهوت و بغل گرفتن و تفخيذ حتي در شيرخوار اشكالي ندارد!! »تحرير الوسيله جلد سوم با ترجمه فارسي مسأله12دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ))))آخر در کدام مکتب اجازه ی استفاده جنسی با کودکان معصوم زیر دوسال داده شده است آیا در یهودیت ومسیحیت ومکاتب کمونیسم وهندو وسیک ها هم چنین مسئله غیر فطری وجود دارد ای شیعه بدبخت فکر کن عاقل باش به فکر نجات ناموست باش از این مذهب ساخته دست افراد بی ناموس فرار کن والله تو هندو بشی برایت بهتره از این شیعه بودنت .یهودی بشی بهتره برات .حد اقل ناموست حفظ می شه این جا نه ناموس داری ونه دین .در یهودیت ومسیحیت وهندویت فقط دین نداری ولی ناموس داری .عبدالله بن سنان ميگويد ازامام صادق- عليه السلام- درباره متعه پرسيدم فرمودند::( لا تُدنّس نفسك بها) نفس خود را با آن كثيف مگردان.بحار الانوار100/ 318ازامام صادق -عليه السلام- پرسيده شد: آيا صيغه ثواب دارد ؟ فرمود:« اگر مقصودش از آن رضاي خدا باشد ،در ازاي هر كلمه اي كه با او صبحت كند يك نيكي برايش نوشته مي شود و هر باريكه به او نزديك شود خداوندگناهي را از او ميبخشد ، وهرگاه غسل كند به انداره قطرات آبيكه بربدنش ريخته خداوند گناهانش را مي آمرزد »من لايحضره الفقيه3/366از عمار روايت است كه گفت امام صادق –عليه السلام- فرمودند: ( قد حرمت عليكم المتعة) تحقيقا متعه برشما حرام شده است پيامبر خدا -صلي الله عليه وآله- فرمودند!:« من تمتع بإمراة مؤمنة كأنما زار الكعبة سبعين مرة »-كسي كه يك مرتبه با زن مسلماني صيغه كند گويا هفتاد مرتبه خانه كعبه را زيارت كرده است!" دقت كنيد ، آيا واقعا يك مرتبه صيغه كردن ! ثواب هفتاد زيارت كعبه را دارد ؟!پيامبر- صلي الله عليه و آله – فرمودند:« من تمتع مرة أمن من سخط الجبار »-كسي كه يكبار صيغه كند از غضب خداي جبار در امان مي ماند" و كسي كه دو بار صيغه كند با ابرار محشور ميگردد وكسيكه سه بارصيغه كند در بهشت دوشادوش من خواهد بود.
من لا يحضره الفقيه 3/ 336